سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

۹ مطلب در آذر ۱۳۸۴ ثبت شده است

فکر می‌کردم که خیلی قابل ترحم است او که به مارک لباسش می‌نازد. چقدر باید آدمیزاد بی‌چیز باشد که این چیزها به نظرش ارزشمند بیاید؟ دیدم یکی بیچاره‌تر از او هم وجود دارد: این یکی همان لباس را از یک جایی خریده که اتفاقا آن را گران‌تر به او فروخته‌ است و احساس می‌کند که خرید از آن مکان خاص افتخار بزرگتری بوده که نصیب او شده است! من اگر به جای او بودم فقط احساس می‌کردم که سرم کلاه گذاشته‌اند و مسلما قضیه را با افتخار بیان نمی‌کردم.

-----

بنابر احتیاط واجب شخص محرم باید از اظهار برتری بر دیگران اجتناب کند. تفاخر یکی از مواردی است که طبق بعضی از روایاتی که از معصومین -علیهم السلام- نقل شده در معنی «فسوق» در آیه شریفه فَلا رَفثَ و لا فُسوقَ و لا جِدالَ فِی الحَجِّ جمع است. (مناسک حج، آیت‌الله مکارم شیرازی)

-----

می‌گوید این‌ها نشان می‌دهد که فلانی واقعا با کلاس است. به گمانم در یک مورد با او هم‌عقیده‌ام: کلاس آدمها را آن چیزهایی تعیین می‌کند که به آن افتخار می‌کنند.

 چقدر کلاس حضرت امیر بالاست!

 الهى کفى بى عزا ان اکون لک عبدا و کفى بى فخرا ان تکون لى ربا

خداوندا مرا این عزت بس است که بنده توام و مرا این افتخار کافى است که تو رب منى.

م. و.
۳۰ آذر ۸۴ ، ۲۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر

استغفرالله! شیث جان این‌ها چیست که برای ما فرستاده‌ای؟ برای ندادن یک شام که آدم اینقدر حساب و کتاب نمی‌کند. به کس دیگری این چیزهای بد را نشان نده. من در جهت ارشاد تو و با توجه به علاقمندی جنابعالی به محاسبات پیشرفته از قول پرفسور رجایی (همان علی رجایی سابق) که حساب و کتابشان از ما بهتر است، شما را توصیه به خواندن کتاب زن در آیینه جلال و جمال آیت‌الله جوادی آملی می‌کنم. سالها پیش در یک برنامه زنده تلوزیونی (به گمانم طعم آفتاب) از ایشان شنیدم که این کتاب را در بخش کتابهای فارسی کتابخانه دانشگاه پرینستون یافته‌اند و توفیق خواندنش را پیدا کرده‌اند. یافتنش در ایران سخت نیست!  

م. و.
۲۶ آذر ۸۴ ، ۲۳:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

وضع مالیشان نسبت به خیلی‌ها خوب بود. یک منزل ویلایی بزرگ در تهران داشتند که هنوز هم هست. در جریان مهمان‌بازی‌های نوروزی وقتی پایمان را داخل پذیرایی منزلشان گذاشتیم با صحنه نسبتا عجیبی مواجه شدیم. یک خط طولانی از مورچه‌ها در قطر سالن پذیرایی! قبل از آن که ما چیزی بپرسیم گفتند حاج خانم معتقد است که ما حق نداریم مورچه‌ها را بکشیم یا جلوی لانه‌شان را مسدود کنیم. حتی اجازه نمی‌دهند که با جاروبرقی جمعشان کنیم. می‌گویند این که زورمان می‌رسد دلیل نمی‌شود که آزارشان بدهیم. این نوع مورچه هم کسی را نمی‌کشد.

***

اردیبهشت همین امسال بود. همان طور که خودش خواسته بود موقع اذان ظهر. حاج خانم را پیچیده در لباس سفید آخرت در خانه کوچکش می‌گذاشتند و من یکی یکی محبت‌هایش را مرور می‌کردم. گوشه ذهنم سوالی بود که جوابش را نمی‌دانم: آیا کسی به مورچه‌های بهشت زهرا خواهد گفت که اگرچه زورشان می‌رسد نباید او را ... .

***

باز یک بهانه‌ای پیدا کرده بودم که سراغ دیوان حافظ بروم. معمولا لازم نیست این بهانه خیلی جدی باشد. این غزل را می‌خواندم و رسیدم به بیت زیر:

چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان           که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد

خواندنش باعث شد به روزگار ناتوان شدنم در برابر مورچه‌ها فکر کنم! امروز توانایی‌هایم نسبت به آن روز واقعا زیاد است.

م. و.
۲۳ آذر ۸۴ ، ۲۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

پنجم دبستان که بودم یکی از مسأله‌های کتاب ریاضیمان را به سختی حل کردم. صورت دقیقش یادم نیست ولی اصلش این بود که دو تا چرخ با تسمه به هم وصل شده‌اند که یکی از آنها بزرگتر است. شعاع چرخ‌ها را داده بود و خواسته بود محاسبه کنیم که وقتی چرخ بزرگ یک دور می‌چرخد، چرخ کوچک چند دور می‌چرخد. فردایش فهمیدم که از همکلاسی‌هایم کسی نتوانسته آن را به تنهایی حل کند. مشکل از میانگین هوشی همکلاسی‌هایم نبود. مسأله هم ایرادی نداشت. فقط مناسب آن سن نبود. روانشناس جان می‌گفت پیاژه معتقد است که رشد هوش در سه دوره بزرگ صورت می‌گیرد که سومین آنها «دوره هوش انتزاعی»* است. می‌گفت اگر به بچه دوم دبستانی بگویید «فرض کن دو تا مداد سه متری داریم هر کدام بیست تومان، قیمت دو تایشان روی هم چند است؟» در جواب دادن دچار مشکل می‌شود. چون مداد سه متری برایش قابل تصور نیست، نمی‌تواند این مسأله را حل کند. در بچه دوم دبستانی هنوز هوش انتزاعی شکل نگرفته است. به طور معمول این مشکلات بعد از ۱۲-۱۱ سالگی دیده نمی‌شوند... .من پیش خودم فکر می‌کنم که احتمالا اندکی قبل از اغلب هم‌سن و سال‌هایم وارد دوره هوش انتزاعی شده بوده‌ام!

***

می‌گوید همبستگی بالایی بین رشد هوش و اخلاق وجود دارد. برای رشد اخلاق زیربنا رشد هوش و شناخت است. همزمان با سه دوره تحول هوش، سه دوره اصلی برای تحولات اخلاقی داریم:

۱. دوره ناپیروی (تا دوسالگی)

۲. دوره دگرپیروی (۲ تا ۷-۶ سالگی)

۳. دوره خودپیروی (با ظهور هوش انتزاعی آغاز می‌شود) الزاما همه افراد در اخلاق به دوره خودپیروی نمی‌رسند.

***

 این برای دیده شدن کار کردنم شاید مثل یک بچه پنج ساله تابلو نباشد ولی گاهی به طرز شرم‌آوری پیش خودم اعتراف می‌کنم که می‌خواهم خوب باشم که بگویند به‌به! کاش ورودم به دوره خودپیروی واقعا همزمان با ظهور هوش انتزاعی‌ام بود. ورود که چه عرض کنم، بیست سالی می‌شود که ظاهرا در آستانه ورود مانده‌ام. یک پایم داخل است و یک پایم بیرون.

* توانایی درک و فهم و حل مسائل از طریق نمادهای کلامی و ریاضی

م. و.
۱۹ آذر ۸۴ ، ۲۰:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

شوهرخاله‌ام چند سال قبل از به دنیا آمدن من از دنیا رفت. خاله ماند و سختی تنها بزرگ کردن پنج فرزندش که البته حالا همه شان آدم حسابی شده‌اند. دایی‌ام این حکایت را ده‌ باری برایم گفته است:

یک روز بعد از ظهر محمد، شوهر خاله‌ات، به خانه ما آمد، بسیار ناراحت و گرفته. گفت صحنه‌ای دیده که از جلوی چشمش کنار نمی‌رود: ماشینی در حال سوختن و انسانی زنده در آن که امکان بیرون آوردنش وجود نداشته است. از ناراحتی به خودش می‌پیچید. به گمانم یکی دو هفته بعد از آن بود که ماشینش تصادف کرد و آتش گرفت. کسی نتوانست او را از آن بیرون بیاورد.

خدایش بیامرزد

م. و.
۱۶ آذر ۸۴ ، ۲۲:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

م. و.
۱۳ آذر ۸۴ ، ۰۲:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

ایکس اگر‌چه این روزها شباهت زاید الوصفی به برج زهر مار دارد، نتوانست بعد از شنیدن ماجرای این جانور جلوی خنده‌اش را بگیرد! شاید خواندنش باعث انبساط خاطر شما هم بشود:

عموی ایکس[در حالی که به فنچستان نگاه می‌کنند]: ما هم یک ماده فنچ تنها داریم. خوب است بیاورمش اینجا.

ایکس کوچک: مگر جفت نبودند؟

عموی ایکس: یکیشان مرد.۱

ایکس کوچک: خب، یک جفت برایش بخرید!

عموی ایکس: خریدم عمو جان. آنقدر نوکش زد که حیوان مرد.

ایکس کوچک: ما چرا آن قاتلهء زنجیره‌ای را باید بین این زبان بسته‌ها بیندازیم؟!

پ.ن.

۱. احتمالا به قتل رسید .

۲. اگر یک فمینیست پولدار و پرنده دوست سراغ دارید به او بگویید عموی ایکس یک فنچ خاص دارد که حاضر است آن را به قیمت بفروشد.

م. و.
۰۹ آذر ۸۴ ، ۰۰:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

امام صادق(ع) فرمود:

زمانی که یوسف علیه السلام به سلطنت رسید و پدر پیرش یعقوب علیه السلام بر او وارد شد، عزت سلطنت او را فرا گرفت و جلوی پای پدر از تخت فرود نیامد. پس جبرئیل علیه السلام بر او نازل شد و گفت: «ای یوسف، کف دستت را بگشا.» یوسف علیه السلام کف دستش گشود و نوری از آن ساطع شد و به فضای آسمان رفت. یوسف علیه السلام گفت: «ای جبرئیل، این چه نوری بود که از کف دست من بیرون شد؟» و پاسخ شنید «نور نبوت بود که از نسل تو قطع شد و به کیفر این که پیش پای پدر پیرت یعقوب فرود نیامدی از نسل تو پیامبری نخواهد بود.»

 

X: پیشنهاد می‌کنم اگر در موقعیتی هستند که پدرتان بحق به شما افتخار می‌کند، دو بار بخوانید! یعقوب(ع) در اینجا نه به عنوان پیامبر که به عنوان پدر یوسف(ع) سزاوار احترام از جانب او بوده است.

م. و.
۰۶ آذر ۸۴ ، ۱۲:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر

در حاشیه حواشی بی‌وزیر ماندن وزارت نفت:

- ایکس بالاخره بعد از سه ماه تصمیم گرفت بداند اسم سرپرست وزارت نفت ایران چیست و دریافت که ایشان وزیری بوده‌اند و او خبر نداشته است! لذا تعجب ایکس از طــــــــــولانی شدن سرپرستی وزارت نفت بی‌مورد بوده است.

- بی‌اطلاعی است دیگر، چه می‌شود کرد؟ البته از بیانش زیاد شرمگین نیستم چون بنده خودم دیدم که آقای رئیس‌جمهور هم در اولین جلسه‌ای که به معرفی اعضای کابینه‌شان پرداختند وقتی نماینده‌ها مدام داد می‌زدند دو، دو ... (همان ۲،۲،...) ایشان که رئیس‌جمهور هستند معنای داد آنها را متوجه نمی‌‌شدند و از هرکس هم پرسیدند «یعنی چه؟» جوابشان را نمی‌داد. از پشت سرشان آقای حداد طوری گفت«شوخی می‌کنند. شما کاری نداشته باشید» که من واقعا فکر کردم این دو گفتن معنای خیلی بدی می‌دهد طوری که رئیس مجلس از ترجمه آن به‌شدت شرم دارد. حالا نمی‌دانم چه ایرادی داشت اگر به جای آن حرف، می‌گفتند: «۲ در اینجا یعنی مخالفیم». شاید این طوری آقای رئیس جمهور زودتر متوجه مخالفت مجلسی‌ها می‌شدند!  

پ.ن.

۱. ببینید چطور نام خانوادگی بر سرنوشت انسانها تاثیر می‌گذارد! نمی‌دانم این آقا اگر مثلا سلطانی بود کجا به سلطنت می‌رسید.

۲. به یک زبانی که طرف مقابلتان بلد نیست، سعی نکنید چیزی را به او بفهمانید.  بالا بردن صدا تنها فاکتور موثر در تفهیم مطلب به مخاطب نیست!

۳. وجدانا اگر من هم به جای مستر پرزیدنت بودم با جماعتی که ده بار از آنها می‌پرسی «دو یعنی چه؟» ولی زحمت جواب دادن به خودشان نمی‌دهند، مشورت نمی‌کردم. خودم یک وزیری برای وزارت نفتم انتخاب می‌کردم. 

پ.ت.

این خبر را بخوانید. من حق دارم به حس ششم خودم خوشبین‌تر بشوم، نه؟

م. و.
۰۳ آذر ۸۴ ، ۰۲:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر