سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

تماس می‌گیرم برای احوالپرسی و می‌گوید یک بیماری جدید گرفته‌ام. یک ناراحتی پوستی آزار دهنده.... . بار آخری که صحبت کردیم موکدا پیشنهاد داده بودم حتما هایپیران مصرف کند. بهترین دارویی که برای افسردگی سراغ دارم. عوارض داروهای شیمیایی را ندارد و بسیار موثر است. برای بار دوم توصیه‌هایم را تکرار می‌کنم. قریب به یقین می‌دانم که این بیماری‌هایی که پزشکان در تشخیصش عاجز مانده‌اند از عوارض همان فشار روحی شدید است. حدس قوی‌ام این است که اگر افسردگی‌اش رفع شود این تبعات هم خود به خود از بین می‌روند. قول داده این بار با پزشکش مشورت کند و اگر ایشان مخالفتی نداشت، این عصاره علف چای را مصرف کند... .
علف چای قوی ترین گیاه ضدافسردگی است که ارتباطی با گیاه چای معمولی ندارد، اما به خاطر این که علف هرز مزارع چای است به این اسم معروف شده است. این گیاه بیشتر از ده سال است که در صنایع دارویی به صورت قطره به نام هایپیران در حال تولید است. داروهای مشابه آن هم در سرتاسر دنیا در بیشتر از صد کارخانه داروسازی تولید می شود و پرمصرف ترین داروی گیاهی در ده سال اخیر جهان به حساب می آید. برخلاف بسیاری دیگر از داروهای گیاهی آرام بخش منجر به وابستگی دارویی نمی‌شود و مکانیسم اثر آن هم مشخص است. می‌توان بدون نسخه آن را از داروخانه‌ تهیه کرد.

م. و.
۱۱ آبان ۹۴ ، ۰۹:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
آنلاین بودیم، هردو. تاریخ دفاع دکترایش را برایم نوشت و توضیح دادم برایش که نوبت دکتر دارم و امکان کنسل کردنش هم برایم وجود ندارد. از گذشته‌ها نوشتیم و پدرانمان و او از بیماری پدرش نوشت. پرسیدم حالا حالشان چطور است و جوابش میخکوبم کرد. نوشت: خدا رحمتشان کند. یک عرق سرد روی پیشانی‌ام نشست. توضیح داد که جریان به سه سال پیش مربوط است اما این تنها باعث شرمندگی بیشترم شد. اصلا یکی از دلایل شروع دوستی‌مان این بود که پدرانمان همکار بودند. بعدها این دوستی ادامه پیدا کرد ولی حتی زمانی که او ینگه دنیا رفته بود جهت تکمیل تحقیقاتش ارتباطمان قطع نشد. می‌گردم در فایل‌های پس زمینه‌ی ذهنم که کجا اینقدر فاصله‌مان زیاد شده بود که پدرش را از دست داد و من نفهمیدم اما جوابش را پیدا نمی‌کنم. سانسورچی ماهری است و من اعتراف می‌کنم که توجیه مناسبی برای این بی‌خبری ندارم.

یاد جهان می‌افتم که تجربه‌ی نسبتا مشابهش را برام تعریف کرده بود. گفت فلانی را یادت هست؟ به زحمت به خاطر آوردمش. جهان گفت تو نمی‌شناسی‌اش اما ما سالها هم دانشکده‌ای و هم‌کلاس و ... . بودیم. در کتابخانه‌ی IPM دیدمش و شروع کردم از مشکلاتم گفتن که راه دور است و مادرم نگران می‌شود و بعد از فوت پدرم، مادر حساس‌تر از قبل شده و ... . او نگاه کرد و خیره به یک گوشه ماند. حال او را که پرسیدم از تمام حرفهایم پشیمان شدم. پدر و مادرش در یک سال با فاصله‌ی کم به دلیل بیماری از دنیا رفته بودند و خودش تنهای تنها مانده بود. جهان معتقد بود که وابستگی او به خانواده‌اش از همه‌ی ما بیشتر بوده... .

این که ما از دردهای اطرافیانمان بی‌خبریم دلیل عدم وجود آن دردها نیست.
م. و.
۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۳:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

دوشنبه خبری در مورد افزایش آمار جان‌باختگان فاجعه‌ی منا به 4173 نفر روی تارنمای رسمی وزارت بهداشت عربستان می‌رود که خیلی زود حذف و سپس تکذیب می‌شود. قدر مسلم این است که می‌ترسند حتی ابعاد این به قول خودشان قضا و قدر را همگان بدانند. به عنوان تنها کاری که از دستم برمی‌آید، وظیفه‌ی خودم می‌دانم که آرامش بی‌موردشان را تا جایی که در توانم هست برهم بزنم اگرچه این توان ناچیز با معیارهای دنیایی در حد صفر باشد... اسلام به ما گفته است که «کُن للِظّالِمِ خَصماً وَ لِلمَظلومِ عَونا».

***


دوستم از ینگه دنیا نگران احساساتی شدن من است و تاکید می‌کند که باید سعی کنم بر غلیان احساساتم غلبه کنم. می‌گوید معلوم است که خیلی ناراحتی!
جوابش ‌می‌دهم: اگر نه چهار هزار انسان، که 40 نهنگ در ساحلی به گل نشسته بودند خیلی‌ها دنبال علت می‌گشتند و لب به اعتراض می‌گشودند....اینهایی که اصرار دارید خبر مرگ دلخراش و سوال برانگیزشان را هضم کنم "انسان" بودند. من گرفتار بیماری مزمن و صعب العلاج روشنفکری نیستم و همین باعث می‌شود که خیلی سنتی اعتقاد داشته باشم اگر با شنیدن این خبر احساساتی نشوم، نباید که نامم نهند آدمی. به هر حال اعتراف می‌کنم که آدم پوست کلفتی محسوب می‌شوم. اصلا شما فکر کن از جهت پوست کلفتی با کرگدن قابل قیاس باشم. توقع نداشته باش که حتی کمتر از آن زبان بسته باشم ......خودت نگاه کن ببین که طاقت دیدن گرفتاری یک حیوان غیر هموعش را نداشته.....


م. و.
۰۸ مهر ۹۴ ، ۰۱:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چه تهی دستی شرم آوری دارم...............

خیلی پیشتر از اینها ‌می‌بایست از خجالت بمیرم اگر کمی اهل حساب و کتاب بودم


إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْکَ بِذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی مِنْکَ عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی...

خدایا!اگر گذشت کنى،چه کسى از تو سزاوارتر به آن است؟و اگر مرگم نزدیک شده‏ باشد و عملم مرا به تو نزدیک نکرده،اعترافم را به گناه وسیله خویش به بارگاهت قرار دادم.


إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ

خدایا عمرم را در آزمندى غفلت از تو نابود ساختم، و جوانى‏ام را در مستى دورى از تو پیر نمودم.



م. و.
۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۶:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
همیشه سعی کرده‌ام از مجادله فاصله بگیرم شاید یک دلیلش سخن نبی مکرم اسلام باشد که فرمود

سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدا از هر دری که بخواهند وارد بهشت می‌شوند:
1ـ کسی که خوش اخلاق باشد.
2ـ کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد.
3ـ کسی که جر و بحث را رها کند، حتی اگر حق با او باشد.

اصول کافی/ ج2/ ص 300


دیشب وارد یک گروه مذهبی در تلگرام شدم و اعضای گروه به شدت در حال بحث و جدل بودند. حین  آن جدل بی فایده، دیدم بنده خدایی که خودش را خیلی هم مذهبی  می‌پنداشت اصرار دارد که انجام حج واجب بای نحو کان اشتباه محض است. همان بنده خدا در جواب کسی که مخالفش بود نوشت «پس برید و بمیرید».  پرهیزم را کنار گذاشتم و به اندازه ی یک کامنت وارد بحثشان شدم. جوابش دادم

خوشا به سعادت آن حاجی که خداوند پاداشش را بر عهده گرفته اما شما اگر می‌توانید مرگ را از خودتان دور کنید و پیش از آن چاره‌ای برای ادبتان بیندیشید!


***

...وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ.. (سوره مبارکه لقمان/34)

و هیچ کس نمی داند که فردا چه چیز به دست خواهد آورد و کسی نمی داند که در کدام زمین خواهد مرد



م. و.
۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
اینطوری که نمی‌توانم نماز بخوانم....اشک‌هایم به اختیارم نیستند!

به سراغ رساله می‌روم و حکم مرجع گرانقدرمان آیت الله العظمی مکارم، این است:

گریه کردن با صدا نماز را باطل می‌کند هرچند بی‌اختیار شود، بلکه بنابر احتیاط واجب گریه بی‌صدا نیز نماز را باطل می‌کند، اینها در صورتی است که گریه از ترس خدا و برای آخرت نباشد، و الا نه تنها نماز را باطل نمی‌کند، بلکه از بهترین اعمال و از کارهای اولیای خداست.

شکر خدا این بخش مربوط به "گریه بی‌صدا" احتیاط واجب است!
رجوع می کنم به فتوای رهبر معظم در همین زمینه....



م. و.
۰۳ مهر ۹۴ ، ۰۰:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
وسوسه ی نوشتن باعث شد مهاجرت کنم به بیان به عنوان یک گوشه ی دنج!
بدون این که اطلاع رسانی کرده باشم یا منتظر حضور کسی از میان آنهایی که دوستشان دارم، باشم. اصولا این نوشتن کمک می کند به استمرار سکوتم...سکوتی که باعث می‌شود هرچند به اشتباه، خودم را قدرتمند تصور کنم.
دنبال "جام باده" ام برای این جم که ظاهرا چندان ماندنی نیست.
شاید علی‌رغم تلاش من، زمانی تعبیر به خودخواهی شود........شاید واقعا خودخواهی باشد این پنهان‌کاری....
برای معدود آشناهایی که احتمال می دهم بعدها اینجا را ببینند، در صورتی که از دید آنها هم خودخواهانه تصیمیم گرفته‌ام، یک *عذرخواهی* از صمیم قلب به یادگار می‌گذارم در روز دوم مهر 1394 مصادف با عید قربان، عیدی که البته حال و هوایش پر از اندوه ممزوج با غصه‌ی خانواده‌ی حجاج عزادار در حادثه‌ای تلخ است.

م. و.
۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

آخرین جرعه‌ی این جام تهی را ظهر یکی از روزهای همین شهریور زیر آفتاب می‌گذارم تو فقط تبخیرش را نظاره کن، همین اندازه هم کفایت می‌کند...

م. و.
۰۹ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

عبارتی که در وانفسای زمان جنگ بارها شنیدیم «کشور دوست و برادر سوریه...» و برادریش انصافا بیشتر از کلام صرف بود آن زمانی که تهرانی مقدم و گروهش را آموزش داد تا بتوانند در برابر باران موشکی عراقی‌ها سپری بسازند برای خانه‌های ما. حالا همان‌ها که زمانی امان ما را بریده بودند کمر همت بسته‌اند تا تیر خلاص سوریه را بزنند. انگار گریزی وجود ندارد. دعا می‌کنم که آتش جنگ برپا نکنند و نذرهایم را هم موکد می‌کنم و هرچند می‌دانم که گریزی وجود ندارد اصرار می‌کنم. در نهایت استیصال یادم می‌آید که هزار بار خوانده‌ام کلید گشایش امر ما در کجاست. ای کاش ظهورشان به مصائب ما پایان دهد... .

م. و.
۰۶ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

فرموده‌اند که داستان شهر موشها داستان آوارگی قوم یهود است و یک سری اراجیف دیگر هم ایراد کرده‌اند مانند این که موشیرو میشونه همان موشه دایان معروف است. خدا شفایشان دهاد! یادم نمی‌آید این فیلم به یاد ماندنی که مورد علاقه‌ی شدید من و بسیاری از هم سن و سالهایم بود، تردیدی در من ایجاد کرده باشد نسبت به انگل بودن اسرائیل و لزوم نابودی آن رژیم. با خودم فکر می‌کنم که اگر اسم موشه دایان شبیه موش است باید قهرمان موش‌ها اسمش مثلا کلاغ باشد که خدای ناکرده اسم موشه تداعی نشود؟! کاش اینقدری که در نشانه‌شناسی تبحر دارند، نسبت به عواقب تهمت و افترا آگاه می‌شدند. مستندی می‌دیدم از خاطرات سازندگان این فیلم دوست داشتنی که از تصمیم‌شان می‌گفتند برای ایجاد امید و شادی در کودکان روزگار جنگ و چه زیبا به هدفشان رسیدند. ما با خاطره‌ی شهر موشها امید به روزهای بهتر را در کودکی‌هایمان رنگ می‌کردیم و از کودکی تا همین امروز با اعتقاد «مرگ بر اسرائیل» گفته‌ایم. شما نگران خطر خانم برومند برای افکار ما نباشید، به نشانه‌های شهر موشها هم فکر نکنید، به این فکر کنید که حتی بعضی گمان‌ها گناه است... . بهتر است نگران خطر جهنم برای خودتان باشید.

م. و.
۰۳ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر