سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

۴ مطلب در تیر ۱۳۸۵ ثبت شده است

اولین قسمت یادداشت‌های سفر به لبنان محسن مؤمنی را در لوح می‌خواندم. شاید برای این که دوست دارم از لبنان تصویر آرامی در ذهنم باشد (هرچند  واقعیت این روزهایش چیز دیگری است) همیشه مراعات حال خودم را می‌کنم! آن موقعی که بچه‌های هم سن و سال من پشت درخت پنهان می‌شدند که سر بریدن گوسفند قربانی را بدون اجازه‌ی بزرگترها ببینند، من را حتی با اجبار هم نمی‌توانستند برای دیدن آن صحنه نگه دارند. همین بود که وقتی ناخودآگاه جلوی یکی از خانه‌های شهرمان که زیر باران بمب و موشک عراق خراب شده بود قرار گرفتم، حالم با همه‌ی ناظران دیگر فرق داشت. همین است که هنوز فراموش نکرده‌ام جای ترکشهای روی دیوار و اثرات خون را. خون انسان. خون همسایه‌ای نه دیوار به‌ دیوار. برای یادآوری آن وحشت کودکانه نیازی به دیدن اشک‌های بچه‌های لبنانی در عکس‌هایی که گهگاه روی تلکس خبرگزاری‌ها قرار می‌‌گیرد، ندارم.  

م. و.
۲۸ تیر ۸۵ ، ۰۳:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نصف آب بطری برای پاک کردن خاک روی قبر کافی بود. بقیه‌اش را روی سنگ قبر کناری ریختم. بعد هم نگاهی سریع به نوشته‌ی روی آن انداختم. محمدباقر... در سن ۲۹ سالگی... . برگشتم سر قبر پدربزرگ خودم. دو تا بچه، دست در دست هم، نزدیک شدند. آن که بزرگتر بود یک دختر، احتمالا هفت یا هشت ساله و پسر بچه‌ای که از قیافه و صدایش پیدا بود که بیشتر از پنج سال ندارد. پسرک از چند متری قبر دستش را از دست دختر کشید و آن فاصله را تقریبا دوید. چشمش که به سنگ قبر خیس افتاد، با نهایت خوشحالی که در صدای یک کودک می‌توان تشخیص داد، رو به دختر، فریاد زد «یکی قبر بابا رو شسته». من در تمام راه بازگشت با خودم فکر می‌کردم که چرا خیلی کم متوجه می‌شوم که به بعضی چیزها مثل آن نصفه‌ی اضافی آب بطری احتیاج(!) ندارم. 

م. و.
۲۰ تیر ۸۵ ، ۲۱:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

یا امیرالمومنین روحی فداک               آسمان را دفن کردی زیر خاک؟

آه را در دل نهان کردی چرا؟                ماه را در گل نـهان کـردی چرا؟

از سایت تبیان

م. و.
۰۸ تیر ۸۵ ، ۰۲:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

ســـــــــــــــــلام

روباه عزیز،‌ پرنس پیر برای دیدن تو نیازی به چشمهایش ندارد. نه فقط تو را از لابه‌لای بوته‌هایی که به خیالت پشت آنها حسابی پنهان شده‌ای که تلاش دوست‌داشتنی‌ات را هم برای اهلی شدن می‌بیند. اینکه تمام هم و غمت شکار مرغ و ماکیان نیست، همان چیزی است که تو را سزاوار تحسین پرنس پیر می‌کند. اهلی باش! اگر خواستی دور از چشم همه آنهایی که نمی‌خواهی بدانند اما اهلی کسی باش که هیچ وقت تنهایت نگذارد. کسی که مثل پرنس پیر ناگزیر از سفر رفتن نباشد.

آرزومند روز به روز اهلی‌تر شدنت

پرنس پیر

ــــــــــــــــــــ

*********

م. و.
۰۸ تیر ۸۵ ، ۰۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر