سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

۴ مطلب در فروردين ۱۳۸۶ ثبت شده است

می‌دانم اگر بعد از این بنویسم، چطور چیزی از آب درمی‌آید. همین دانستن است که باعث می‌شود دیگر دلیلی برای نوشتن نداشته باشم. در عوض یک لیست بلند از دلایلم برای ننوشتن دارم. ترجیحا تلفن‌ها و ایمیل‌هایم را هم جواب نمی‌دهم. معنایش این نیست که ارزش دوستان انگشت‌شمارم را نمی‌دانم. فقط فکر می‌کنم این طور برای خودم و آنها بهتر است.

م. و.
۲۵ فروردين ۸۶ ، ۱۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹ نظر

شیث عزیز از تغییرات خودش نوشته بود. البته ایشون هنوز توی لیست سازمان ملی جوانان هستن و هرقدر هم که احساس پیری کنن، این نباید به حس کوچکتر بودنشون از ایکس لطمه بزنه. به هر صورت یه نوعی از احساس رو تو خودشون کشف کرده بودن که خیلی‌های دیگه هم مشابه اون رو دارن ولی زیاد بهش فکر نمی‌کنن:

دیدن کامنت یا ایمیل دوستان به خصوص وقتی از غیبت آدم نگران می‌ِشند خیلی لذت بخش و شاد کننده‌است. اونقدر که هوس می‌کنی هی الکی دیر به دیر بنویسی که نگرانت بشند.

شاید منم یه زمان کوتاه در همون دوره جوانی از نگران شدن اونایی که برام نگران می‌شدن خوشم میومد ولی خیلی زود به این نتیجه رسیدم که این احساس معمولا به پشیمونی ختم میشه. دو تا مثال حداکثری از بین اون چیزایی که باعث شد به این نتیجه برسم رو خیلی خلاصه اینجا می‌نویسم:

-از وقتی که دکتر ناراحتی قلبی دختر خاله‌ام رو تشخیص داد، خاله تمام فکر و ذکرش این بود که دخترش به قلبش فشار نیاره ... . مهربونیش شاید اون زمان خیلی واسه دخترش دلچسب بود ولی بعد از این که قلب خاله ایستاد، دخترش بارها آرزو کرد که کاش در کنار لذت بهره‌مندی از نگرانی‌های پرمحبت مادرش، طعم نگران شدن برای او رو هم چشیده بود.

-یک زوج حدودا شصت ساله در فامیلمون می‌شناختم که بچه‌هاشون مستقل شده بودن و زندگی معمولی داشتن تا این که متوجه شدن متاسفانه خانم خوب خونه سرطان دارن. بعد از اون آقای خونه تقریبا تمام مدت درگیر درمان همسرش بود. تمام سعیش رو هم کرد و خوشبختانه بعد از سه سال، شیمی‌درمانی نتیجه داد (منم اگه جای اون خانم بودم همه اون نگرونی‌ها رو حق خودم می‌دونستم و تا آخر فکر می‌کردم به اندازه کافی درکم نمی‌کنن). با فاصله کمی از شنیدن خبر خوب سلامتی اون خانم، خبر بد بستری شدن همسرش در بیمارستان رو شنیدیم. دکتر گفته بود سرطان پیشرفت کرده و کاری نمی‌شه کرد. دو ماه بعد همه چیز تمام شده بود.

حالا ایکس که سنی ازش گذشته و شیث رو دوست داره دوستانه بهش پیشنهاد می‌کنه که همیشه یادش بمونه اونایی که براش نگران میشن عزیزترین کسانش هستن و چون نگرانی احساسیه که تحملش سخته، شیث ناز نباید دوست داشته باشه بهترین‌هاش دچار این حس بشن. به‌‌علاوه همه اونایی که نگران ما میشن مثل خودمون انسان و دچار ضعفها و ناراحتی‌‌هایی -شاید بیشتر و شدیدتر از اونی که به خاطرش نگران ما هستن- باشن که ما ازش بی‌خبر باشیم و اون وقتی که غرق چشیدن لذت محبت سیال یه عزیز هستی ممکنه و احتمالش زیاده که فراموش کنی لازمه تو هم نگران او باشی.

م. و.
۲۴ فروردين ۸۶ ، ۰۵:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

 

 إنَّ اللهَ و ملائکتهُ یُصَلّونَ عَلى النّبی یا أیها الذینَ آمنوا صلّوا عَلیهِ و سَلِّمُوا تَسلیماً

م. و.
۱۷ فروردين ۸۶ ، ۰۵:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

آمریکایی‌ها هیچ عجله و انگیزه‌ای برای  آزاد کردن  دیپلمات‌‌های ایرانی ندارند. انگلیسی‌ها هم تا همین اواخر یک خواب پر  از  پنبه‌دانه می‌دیدند در دنیایی که اسراییل توانست برای  آزاد کردن ۲ نظامی‌اش  به لبنان  لشگرکشی‌  کند، می‌شود به بهانه‌ی  آزاد کردن  ۱۵ نظامی‌ تحریم ایران را تسریع کرد. آنها با امیدواری  زایدالوصفی یک دسته گل به آب می‌دهند و ایرانی‌ها هم آن دسته  گل را یکجا در آبهای خودشان از آب می‌گیرند. البته واضح و مبرهن است که  آزادی سربازان انگلیسی از اهمیت ویژه‌ای برای دولت  بلر برخوردار است. در این  راستا کوشش‌های  فراوانی صورت گرفته است و تا کنون  تعدادی از این سربازان برای حفظ سهم(؟) بریتانیا از ثروت عراق از  قید حیات آزاد شده‌اند. با وجود  این  به نظر می‌رسد مردم  انگلستان تا قبل  از آن که رسانه‌های آن  کشور  حسابی شیرفهمشان کنند،‌  به اندازه کافی از این موضوع آگاه نبودند.  حالا خوشبختانه آنها  خوب  می‌دانند  که دولتشان از هیچ کوششی   برای آزاد کردن  جگرگوشه‌‌های آنها دریغ نخواهد کرد و -اگر خدا بخواهد- می‌شود امیدوار بود که دولت انگلیس تحت فشار افکار عمومی برای معاوضه  دیپلمات‌های ایرانی با ملوانان دربند -که نزدیک بود مجانی آزادشان کنیم-  وارد مذاکره شود.

م. و.
۱۲ فروردين ۸۶ ، ۱۰:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر