سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

۲ مطلب در دی ۱۳۸۷ ثبت شده است

عمر سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا علت آمدنش به کربلا را جویا شود. حضرت فرمود: «مردم شهر شما به من نامه نوشته‌اند و مرا دعوت کرده‌اند. اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت.» عمر بن سعد تا از پیام امام مطلع گشت گفت:

امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!

به علاوه او امیدوار بود که پیروزی در جنگ با حسین علیه السلام او را به حکومت ری برساند!

یادم باشد: باید مجموعه امیدواری‌هایم را بررسی کنم...

 

م. و.
۱۸ دی ۸۷ ، ۲۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

صبح بعد از نماز از خانه بیرون می آیم. بعضی از کارهایم را باید قبل از ظهر انجام بدهم. راه رفتنم به دویدن شبیه تر است. بالاخره حدود ساعت ده و نیم خودم را به ایستگاه دروازه دولت می رسانم و سوار بی آر تی می شوم. یکی معترض است که چرا این فلان و بهمان‌هایی که می‌خواهند به راهپیمایی بروند جای او را در اتوبوس تندرو (چه اسم بی مسمایی!) تنگ کرده‌اند. آن یکی که چند لحظه قبل آدرس نزدیکترین ایستگاه به میدان فلسطین را پرسیده بود، از خودش و همراهانش دفاع می‌کند. من استثنائا این بار تصمیم می‌گیرم که نخود این آش شوم و یک نکته مهم را برایشان تبین می‌کنم: مقصد شما و ایشان هرجا که باشد، وقتی کرایه‌تان را داده باشید، به یک اندازه حق دارید سوار اتوبوس بشوید. ساکت می‌شوند!

حدس می‌زنم که جمعیت آن قدری باشد که مثبت و منفی یک ایکس تاثیری بر آن نداشته باشد (البته مسلما برای ایکس خیلی تفاوت دارد که بین جمعیت باشد یا نباشد). دلیلم فقط شلوغی غیر عادی مسیر نیست. صبح قبل از ساعت نه، وقتی در مسیرم یکی از مغازه‌دارهای جوان  از مغازه‌اش بیرون آمد و از راننده یک تاکسی‌ که آنجا پارک کرده بود، پرسید امروز شما تا نزدیکی‌های محل راهپیمایی می‌روید یا نه و جواب مثبت شنید، حس غربتم در آن گوشه شهر کمتر شد. بعد هرچه نزدیکتر شدم بیشتر و بیشتر این سوال را شنیدم: چطور می‌شود تا میدان فلسطین رفت؟ 

کنارم چند جوان ایستاده‌اند که مرا یاد جوانی‌ام می‌اندازند از این جهت که از دید عوام و آنهایی که خودشان به اشتباه حس می‌کنند جزو خواص‌اند، بهشان نمی‌آید که به راهپیمایی بیایند. یکیشان محل صندوق کمیته‌امداد برای کمک به مردم فلسطین را که مردم دورش جمع شده‌اند و به علت کوتاه بودن پایه‌های صندوق فقط مردی که کنار آن ایستاده قابل رویت است، به دوستانش نشان می‌دهد و می‌گوید شما که می‌دانید به هرکس اینجا بیاید جایزه می‌دهد، بروید آنجا جایزه‌تان را بگیرید مزدورها. حس آشنایی‌ام بیشتر می‌شود. توی دلم می‌گویم شوخی‌هایشان هم شبیه شوخی‌های خودمان است.

بعد از راهپیمایی تردید دارم که به کتابخانه دانشگاه تهران بروم یا به کتابخانه پلی تکنیک. دومی را انتخاب می کنم؛ کتابها را می گیرم به اضافه چهار سلام چو بوی خوش آشنایی از دوستان امیرکبیری و کتابداری که خیلی زود شناسایی ام می کند.

نهم دی ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و هفت هجری خورشیدی... .

م. و.
۱۰ دی ۸۷ ، ۰۰:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر