سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

۶ مطلب در تیر ۱۳۸۷ ثبت شده است

بعد از مبادله اسرا و اجساد سربازان بین حزب‌الله و اسرائیل در صفحه نخست بی‌بی‌سی فارسی چشمم به مقاله بامزه‌ای روشن شد که انگیزه جدی برای نوشتن در حواشی سیاست در ایکس ایجاد کرد ولی امروز هرچه جستجو کردم نیافتمش! گویا به نظر دیگران هم بیش از حد جالب بوده و چون بی‌بی‌سی اصولا یک سایت طنز محسوب نمی‌شود، حذفش کرده‌‌اند (خدا نبخشایدشان که وقت ما را برای جستجوی بیهوده در آرشیو سایتشان و گوگل تلف کردند و سوژه نابمان را از ما گرفتند). قسمت جذابش آن بخشی بود که بعد از اشاره به عدم اطلاع اسرائیل از زنده نبودن دو سربازش نقل قولی با این مضمون آورده بود که این مبادله نشان از توجه دولت اسرائیل به اصول اخلاقی و انسانی دارد طوری که حاضر است حتی برای پس گرفتن اجساد دو سربازش چنین هزینه‌ای را بپردازد. خواستیم از همین وبلاگچه به علمای اخلاق و اسوه‌های انسانیتی که چنین فضاحتی برای دولتشان بارآوردند پیشنهاد بدهیم که  برای نشان دادن انسانیت و اخلاقشان از فرصت باقیمانده جهت به دست آوردن زنده یا مرده‌ی ران آراد هم استفاده کنند و علاوه بر تنویر افکار عمومی، مشت محکمی بر دهان یاوه‌گویانی بکوبند که این حادثه را شکست اسرائیل و اشتباه سرویس‌های اطلاعاتی این دولت ارزیابی کرده‌اند. مخصوصا اگر خوش‌شانس باشند و خلبان مذکور به بهشت رفته باشد  لازم است این فرصت را غنیمت شمارند و ثابت کنند که این هزینه‌ها نه به اشتباه که از روی عمد و برای دوام آدمیت از جیب اسرائیل می‌رود تا بعضی ها شعر نگویند که مثلا از همان روزی که کودکان معصوم در جنگ سی و سه روزه لبنان کشته شدند، آدمیت مرده بود. البته اگر چیز قابل توجهی برای هزینه کردن باقیمانده باشد چون در حال حاضر لبنان اسیری در زندان‌های اسرائیل ندارد!

م. و.
۲۷ تیر ۸۷ ، ۱۸:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

 شرکتهای بورسی معمولا با نمادشان در بورس شناخته می شوند. حرف اول این نماد مشخص کننده گروه شرکت است. به عنوان مثال، اول نماد شرکتهایی که به گروه خودرو و ساخت قطعات تعلق دارند،حرف خ است و اول نماد شرکتهایی که به گروه مواد و محصولات دارویی مربوط می شوند حرف د می آید. مثل خسایپا برای شرکت سایپا و  دامین برای شرکت دارویی امین. بعضی از این نمادها از بقیه جالبترند، مثل:

درازک نماد شرکت دارویی رازک

خرینگ  نماد شرکت رینگ سازی مشهد

م. و.
۲۵ تیر ۸۷ ، ۰۱:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

یکی گفته است:

خداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی‌زمان، اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود و به قدر نیاز تو فرود می‌آید و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود.

 و آن دیگری گفته است:

تا بدانجا رسید دانش من             که بدانم همی که نادانم

سخن اول منسوب به ملاصدرا و دومی منسوب به ابن‌سیناست.

***

اصولا از درک کسانی که همه را به استفاده از عقل دعوت می‌کنند ولی خودشان حتی به این اندازه که بفهمند ظرفیت عقل بشر محدود است عقل به کار نمی‌برند، عاجزم! از خدایانی که این جماعت به اندازه عقل خود فرود می‌آورند هم خوشم نمی‌آید مخصوصا آن زمانی که این خداوند از هوای نفسشان فراتر نمی‌رود. به علاوه، آزادی(؟) محدود به خور و خواب و خشم و شهوت را هرگز انتخاب نمی‌کنم .

من از آن روز که در بند توام آزادم

و بندگانت را -که تو را به آنان شناخته‌ام - دوست دارم:

شرافتمندانی که عاشق شدند و به سوی خدای بی‌نهایتشان بالا رفتند و در چارچوب عقلشان نماندند تا خدایی به قدر عقل خود فرود آوردند.

م. و.
۱۱ تیر ۸۷ ، ۱۱:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

- در ایران سکه‌های ده تومانی و بیست و پنج تومانی و پنجاه تومانی ظاهرا بنا بر سلیقه افراد به صورت متنوعی ضرب می‌شوند. شاید به نظرشان سکه هم چیزی شبیه تمبر است. به هر حال تقریبا همه به این تنوع ِ بیش از حد عادت کرده‌اند یا دست کم با آن کنار آمده‌اند.

- من به اسکناس‌های دو هزار تومانی به دلیل تصویر میدان امام (نقش جهان سابق)  بر یک روی آن و علاقه‌ای که به شهرم اصفهان دارم، نسبت به سایر اسکناس‌ها، بیشتر دقت کرده‌ام (در واقع گمان می‌کردم که به این اسکناس خاص توجه بیشتری داشته‌ام)

این دو مقدمه را نوشتم که بروم سر اصل ماجرا:

چند روز پیش که از خودپرداز پول گرفتم، برای اولین بار متوجه شدم * که اسکناس‌های دوهزار تومانی ما هم دست کم دو نوع هستند: عکس امام روی اسکناس‌هایی که امضای آقای دانش جعفری را دارند با عکس امام روی اسکناس‌های قدیمی‌تر که به گمانم به زمان وزیر قبل از ایشان مربوط می‌شود متفاوت است. در لحظه اول یک سوء ظن جدی به دستگاه خودپرداز پیدا کردم .با خودم فکر کردم در این مملکت گل و بلبل ما ماشین‌ها هم  پول تقلبی به آدم می‌دهند و لابد از فردا اختلاس می‌کنند. بعد که دیدم  فاکتورهای امنیتی‌ هر دو اسکناس بدون ایراد است متوجه شدم که این ادامه همان فرایند ناخوشایند تغییر سال به سال سکه‌هاست.

______________________‌

*همیشه اینقدر تاخیر ندارم ولی گاهی...

چند سال پیش یک باند کلاهبردارد با سوء استفاده از تازه‌وارد بودن یورو در اروپا و عدم آشنایی مردم با آن، اسکناس سیصد یورویی چاپ و وارد بازار کرد. البته اسکناس سیصد یورویی قبل از اقدام کلاهبردارانه آنان اصولا وجود نداشت! به گمانم باید خدا را شکر کنیم که پول‌مان ارزش چندانی ندارد و گرنه نظایر آن گروه کلاهبردار وسوسه می‌شدند بیایند در کشوری اسکناس چاپ کنند که اسکناس‌های نسبتا درشتش هم به راحتی و بدون اطلاع رسانی گسترده‌ تغییر شکل پیدا می‌کنند.   

م. و.
۰۹ تیر ۸۷ ، ۲۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

هیچ جذابیتی برایم نداشت. با وجود این، آخرین بار که از جلوی نمایشگاه خیابانی انجمن معتادان گمنام رد می‌شدم، تقریبا به اجبار، یک دسته از بروشورها و جزوه‌هایشان را به دستم دادند. اعتراف می‌کنم که از خواندنشان پشیمان نیستم.

گویا از بین انوع متعدد معتادان،‌ فقط معتادان به مواد مخدر هستند که به صورت گروهی اقدام به ترک می‌کنند و اتفاقا نتایج خوبی نیز می‌گیرند. اولین چیزی که به ذهنم می‌رسد این است که اگر امر به معروف و نهی از منکر به درستی در جامعه اجرا شود،‌ خیلی از عادات بد و انواع دیگری از اعتیادهای رایج، به همین خوبی قابل درمان خواهند بود. مایه تاسف است که ما در جامعه  به اصطلاح پاک خودمان نمی‌توانیم کاری را که آنهای در جامعه -به اقرار خودشان- بیمارشان انجام می‌دهند، به درستی انجام بدهیم. دلسوزی و خیرخواهی و شبیه خود دانستن عناصر اجتماع و سعی جدی در بهبود آن کاری است که آنهادر انجمنشان به گونه قابل تحسینی از عهده‌اش برآمده‌اند. دومین چیزی که به نظرم رسید شاید در نگاه اول به نظر مسخره باشد اما به گمانم به عنوان یک پیشنهاد، برای کسانی که از ضعف اراده‌شان شکایت دارند قابل بررسی است: شرکت در جلسات ترک گروهی معتادان به مواد مخدر و کشف راز تقویت اراده در کسانی که به نظر اغلب ما - که دچار اعتیاد به مواد مخدر نیستیم- انسانهایی سست اراده‌اند!

م. و.
۰۵ تیر ۸۷ ، ۲۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

خیلی خوشحال شدم وقتی فهمیدم که دوست مهربانمان یک لیوان از آب چشمه برایت آورده است، یادت هست؟ قبلا هر بار که از خواص آب آن چشمه می‌شنیدی حسرت می‌خوردی و حالا یک لیوان پر از آن آب داشتی. همان روز دوست(؟) دیگری به خانه‌تان آمد و آخرین تابلوی آبرنگی که کشیده بود را نشانت داد. عنوانش را بهشت گذاشته بود و تو چقدر لذت بردی از گلهای رنگارنگی که در بهشتش کشیده بود. او هم از ویژگی‌های آب چشمه شنیده بود و می‌خواست در ازای تابلوی بهشتش کمی از آب چشمه را از تو بگیرد. او حتی شینده بود که اگر از آب چشمه برای کشیدن تابلوهای آبرنگش استفاده کند تابلوهایش زیباتر می‌شوند. این را به تو هم گفت و خواست که آن یک لیوان آب چشمه را با او قسمت کنی و تو برایش توضیح دادی که یک لیوان آنقدر کم است که نمی‌شود آن را با کسی قسمت کرد و از اینها گذشته برای درمان بیماری‌ات به آب چشمه نیاز داری. او دیگر چیزی از آب چشمه نگفت و شروع به صحبت از رنگ گلهای تابلوی بهشت کردید. گفتی که عاشق رنگهای تابلو هستی و آن دوست(؟)‌ لطف کرد و جعبه آبرنگش را در آورد. هر بار که از رنگی تعریف می‌کردی با اجازه خودت قلم‌مویش را به آن رنگ آغشته می‌کرد و بعد آن را در لیوان آب چشمه می‌شست تا تو هم از آن رنگ داشته باشی. تو تشکر می‌کردی و در تمام مدت چشمانت به تابلو دوخته شده بود. صحبتتان که تمام شد او تابلویش را برداشت و ابراز تاسف کرد که نتوانسته بهشتش را با کمی از آب چشمه تو معاوضه کند و رفت. خواستم بدانی که خودت خواستی آن آب زلال، سیاه شود. مقدار زیادی از رنگهای قرمز و آبی و سبز و ... را اگر با هم مخلوط کنیم سیاه می‌شود. می‌دانم که حالا نه به درد نوشیدن می‌خورد و نه حتی از دیدنش لذت می‌بری؛ اما عزیز دل، خودت خواستی که تمام رنگها را داشته باشی.

م. و.
۰۱ تیر ۸۷ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر