توانایی
وضع مالیشان نسبت به خیلیها خوب بود. یک منزل ویلایی بزرگ در تهران داشتند که هنوز هم هست. در جریان مهمانبازیهای نوروزی وقتی پایمان را داخل پذیرایی منزلشان گذاشتیم با صحنه نسبتا عجیبی مواجه شدیم. یک خط طولانی از مورچهها در قطر سالن پذیرایی! قبل از آن که ما چیزی بپرسیم گفتند حاج خانم معتقد است که ما حق نداریم مورچهها را بکشیم یا جلوی لانهشان را مسدود کنیم. حتی اجازه نمیدهند که با جاروبرقی جمعشان کنیم. میگویند این که زورمان میرسد دلیل نمیشود که آزارشان بدهیم. این نوع مورچه هم کسی را نمیکشد.
***
اردیبهشت همین امسال بود. همان طور که خودش خواسته بود موقع اذان ظهر. حاج خانم را پیچیده در لباس سفید آخرت در خانه کوچکش میگذاشتند و من یکی یکی محبتهایش را مرور میکردم. گوشه ذهنم سوالی بود که جوابش را نمیدانم: آیا کسی به مورچههای بهشت زهرا خواهد گفت که اگرچه زورشان میرسد نباید او را ... .
***
باز یک بهانهای پیدا کرده بودم که سراغ دیوان حافظ بروم. معمولا لازم نیست این بهانه خیلی جدی باشد. این غزل را میخواندم و رسیدم به بیت زیر:
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان که دوران ناتوانیها بسی زیر زمین دارد
خواندنش باعث شد به روزگار ناتوان شدنم در برابر مورچهها فکر کنم! امروز تواناییهایم نسبت به آن روز واقعا زیاد است.