Unknown
ابوسعید ابوالخیر و ابنسینا هر دو در قرن پنجم و در یک روزگار میزیستهاند. معروف این است که این دو باهم ملاقات و گفتگو داشتهاند اگرچه بعضی از مورخین این موضوع را بیاساس خواندهاند. در صفحه ٧٨ از جلد ششم اعیانالشیعه یکی از مطالب منسوب به ابنسینا که مخاطب آن ابوسعید است را میتوان دید. بدون این که درگیر سندیت و اعتبارش بشوم، بخش کوچکی از آن را فقط از آن جهت که حال و هوایش متفاوت با روزمرگیهایم بود و دوستش داشتم، اینجا میگذارم:
باید خداوند متعال آغاز و انجام فکر و آشکار و نهان اندیشه باشد و باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید و قدم نفس را وقف حرکت به سوی خدای سبحان قرار داد و با مرکب عقل در ملکوت اعلی و آیات کبرای الهی سفر کرد و چون به جایگاه خویش بازگشت، خدای متعال را در آثار خود منزه بدارد، زیرا او آشکار و نهان است و برای هر چیزی به هر چیزی تجلی میکند و او را در هر چیزی نشانهای است که بر یگانگیاش شهادت میدهد. آنگاه که این حالت بر او ملکه شد، نگار ملکوت در جانش نقش میبندد و قدس لاهوت برایش تجلی میکند، کسی که با عالم اعلی انس گرفته باشد بالاترین لذت را خواهد چشید، آنچه سزاوار اوست میگیرد و سکینه و آرامش به او افاضه میشود و بر اوضاع عالم ناسوت مطلع میشود در حالی که نسبت به اهل آن مهربان است و سختی دنیا برایش هموار و سنگینی امور دنیا برایش سبک گشته است. همواره نفس خویش را به ذکر حق مشتاق میدارد و با یاد خدای سبحان مسرور میباشد. از دنیا و اهل آن در تعجب است همانگونه که آنان از او در شگفتاند.
باید دانست که ... بیهوده ترین تلاش جدال است، تا زمانی که انسان توجه به قیل و قال و مناقشه و ستیز دارد هرگز جانش از پلیدیها نمیرهد.