منتظرم:)
یادم هست معلم تاریخمان وقتی از تلاش رضاخان برای متجدد کردن(!) ایران میگفت، به فعالیتهای مشابه و گاهی شدیدتر کمال آتاترک در ترکیه هم اشاره میکرد. مثل این که او خواندن نماز و اذان و اقامه را هم به زبان ترکی استانبولی تغییر داد و حروف لاتین را جایگزین الفبای عربی کرد. هنوز هم در آن کشور از حروف لاتین استفاده میشود. خلاصه این که خط و زبانشان برایشان مهم است(هرچند خطشان هم مثل شاعرشان(؟) عاریهای باشد). حالا چرا اصرار دارند دنیا مولانا را که اشعارش به فارسی و عربی است، به عنوان شاعر آن مملکت بشناسد، در ذهن کوچک ایکس نمیگنجد. افغانها حق دارند مولانا را به اعتبار بلخی بودنش و فارسی زبان بودن خودشان از مفاخر کشور خود بدانند. مسلما این مانع ابراز ارادت آنهایی که اشعار مولانا یا ترجمههایش را خواندهاند و لذت بردهاند، نسبت به او نمیشود اما مدفون بودن مولانا در قونیه مضحکترین دلیل برای آن است که ترکیه او را شاعر آن کشور معرفی کند. اگر هم به اقامت او در قونیه استناد میکنند که لابد هریک از ممالک عراق و سوریه هم حق دارند بگویند چون مولانا مدتی در کشور ما بود و اتفاقا در شعرهایش از زبان عربی هم استفاده کرده است، متعلق به کشور ماست!
این که یونسکو به پیشنهاد ترکیه سال ۲۰۰۷ را به نام مولانا نامگذاری کرده است، ایکس را ناراحت میکند چون احتمالا میتواند به شاعردزدی همسایگان ترکمان رسمیت ببخشد. با وجود این میتواند بهانه باشد برای این که ایکس از دوستانش خواهش کند اگر کلیک رنجه فرموندند و مهمان وبلاگچه او شدند، یک بیت از مولانا در بخش نظرات این یادداشت بنویسند.