Unknown
درس میداد:
کودکان حمایت پذیر
کودکانی که ضریب هوشی زیر ۲۵ دارند. بچههایی که جمجمهی بسیار کوچک یا بسیار بزرگ دارند و از ظاهرشان کاملا عقبماندگی پیداست...
گفت که این کودکان حتما نیاز به مراقب دارند و مثال زد:
یکی از این بچهها در حمام آنقدر زیر آب گرم مانده بود که بر اثر گرمای آب مرده بود ولی خودش را کنار نکشیده بود.
***
فیلم مستندی را میدیدم که موضوع آن آتشسوزیهایی بود که در ناحیهای از استرالیا بر اثر وزش بادهای گرم ایجاد میشد. بخشی از آن مربوط به مصاحبه با پیرزنی بود که حدود هشتاد سال داشت و توانسته بود از یکی از این آتشسوزیها فرار کند. پیرزن انگار برایش اهمیتی نداشت که مصاحبهگر علاقمند است از دیدههای او بشنود... . او به کشف بزرگی دست یافته بود که تلاش میکرد آن را به دیگران منتقل کند، هرچند از نظر خودش هم آنچه میخواست بگوید غیرقابل توصیف بود. سعی داشت از حسی بگوید که در اثر آن خیلی از چیزهایی را که فکر میکرده است نمیتواند از آنها جدا شود، گذاشته و گریخته بود. شاید دههی هفتاد زندگی کمی دیر باشد برای این که کسی تفاوت خودش و هیزم را درک کند اما به هر حال «دیر» بهتر از «هیچوقت» است.
***
به طور موسمی در دنیای هر کسی بادهایی میوزند که آتش میزنند به هرآنچه سوختی است.به گمانم خیلی از ما آدمها دچار عقبماندگی شدید هستیم: ممکن است کنار بعضی دوستداشتنیهایمان بمانیم و خاکستر شویم.
* کلاس بحث در مورد آنهایی که جسمشان را هم میگذارند و میگریزند متناسب با سطح این نوشته نیست.