در حاشیهی حاشیهها
ایکس کوچک گفت: وقتی از گردن آویزانش کردند کلماتی میگفت که نامفهوم بود اما فیلم بیکیفیتش زیرنویس داشت. درست اگر یادم باشد این ترجمهی آخرین حرفهایش بوده است: التماس میکنم این کار را نکنید. من بدون تردید خوشحالم که این آخری را ندیدم. بعضیها یک سکانس کمتر دیدنشان هم جای شکر دارد. قبل از این اعدام میمون هم حادثه مهمتری رخ داد و آن شش (۵+۱) تا قطعنامهشان را تصویب کردند و اگر غیر از این بود عجیب به نظر میرسید. سادهترین دلیلش این است که برای تصویبش به رای خودشان نیاز بود! به این که چه میشود کاری ندارم اما این که «چرا شد» را ساده میشود توجیه کرد. فکر میکنند همه مثل خودشانند* و اگر بمب دستشان بیاید فقط دنبال کسی میگردند که زحمت و ننگ انداختنش را متحمل شود:
کمکهای خارجی فرانسه به عراق به جایی رسید که فرستادهی آنها به بغداد آمد و با وزیر دفاع وقت، عدنان خیر الله، ملاقات نمود و به او گفت: «فرانسه به طور جدی زمینهی اعطای یک بمب اتمی به عراق را بررسی مینماید. میتوان برای مجبور کردن ایران به توقف جنگ این بمب را به هدف مشخصی پرتاب نمود.» من تا سال ۱۹۸۴ نسخهای از این گزارش را که با امضای وزیر دفاع برای صدام ارسال شده بود در یک صندوق ویژه نگهداری میکردم. ویرانی دروازههای شرقی، سرلشگر وفیق سامرایی (مسوول اسبق بخش ایران در استخبارات عراق)
آنوقت لابد اعدام آن شخص افتخار بیشتری برای سروران به همراه خواهد داشت!
* البته همیشه اینطور نیست! مثلا از یک مقام مسوول ایرانی شنیدم که چند مقام اسرائیلی در یکی از میزگردهای تلویزیونیشان - ظاهرا به منظور کم کردن ترسی که از ایران اتمی در اذهان مردمشان ایجاد کردهاند- گفته بودند که ایرانیها اگر بمب داشته باشند هم از آن استفاده نمیکنند به همان دلایلی که در جنگشان با عراق از بمبهای شیمیایی استفاده نکردند (توضیح: گاز خردل را در یک آشپزخانه هم میشود تولید کرد).