جمعه, ۱ دی ۱۳۸۵، ۰۱:۰۹ ق.ظ
یلدا برای بچهها، آجیل و طعم هندونهس ولی برا بزرگترا، یه خاطره، یه نشونهس
یلدا شب ولادته ؛ این جوره تو نوشتهها خورشید و دنیا میآرن، تو دل شب فرشتهها
فرشتههای مهربون، فرشته های نازنین از اوج ِ اوج ِ آسمون، میان پایین، روی زمین
شبیه دونههای برف، روی درختا میشینن تا خورشید و بغل کنن، تا صُب یه وختا میشینن
قصه میگن برای هم؛ گر چه شبیه قصه نیس قصه اونها مثل ما، نون و پنیر و پسّه نیس
میگن: یه شب از آسمون پولک آبی میباره تا دم دمای صب بشه برف حسابی میباره
وقتی گمون نمیکنی، ستارهای پر میزنه یه آفتاب مهربون، از تو افق سر میزنه
یه شب، تو اوج تیرگی، ستاره رو نشون میدن تو دل شب، شب سیا ، صُب می شه و اذون میدن
میآد و مرهم میذاره به ساقهی ملخ زده نماز حاجت بخونید، مردم شهر یخ زده!
«دکتر محمدرضا ترکی»
نقل از: سایت لوح
|
۸۵/۱۰/۰۱
۰
۰
م. و.