سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

لذت‌های دنیا

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۸۵، ۱۱:۰۶ ب.ظ

آن سال‌ها که من و ایکس کوچک هر دو بی‌سواد بودیم، به نوبت کتاب قصه انتخاب می‌کردیم که مامان خانوم برایمان بخوانند. یادم هست زمانی-که برای من یک قرن گذشت اما در مجموع بیشتر از یک ماه نشد-‌ ایکس کوچک علاقه‌ی شدیدی به یکی از کتاب قصه‌ها پیدا کرده بود. هر شبی که نوبت او بود همان را می‌آورد و می‌داد که‌ برایمان بخوانندش و تا اعتراض می‌کردم، اخم و قهر می‌کرد که امشب حق من است کتاب انتخاب کنم ولی تو نمی‌گذاری. من هم کوتاه می‌آمدم و البته به جای گوش دادن به آن قصه‌ی بسیار تکراری،‌ نگاه می‌کردم به چهره‌ی معصوم او که قبل از رسیدن به قسمت‌های شاد داستان نشانه‌های شادی را می‌شد در آن دید و قبل از رسیدن به بخش‌های ناراحت کننده‌اش درهم می‌رفت....

چند وقت پیش، خاطره‌ی بالا را با هم مرور می‌کردیم. به او می‌گفتم یادت باشد مخصوصا حالا که با سواد شده‌ای (خیر سرش در شرف مهندس شدن است!) این شب‌های معدود عمر، هم وغم‌ات خواندن یک داستان تکراری نباشد.

***

ترجمه‌ آ‌یه‌ ۳۳ از سوره‌ اعراف:

[ای پیامبر] بگو: «زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و نیز روزی‌های پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده؟» بگو: «این نعمتها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده‌اند و روز قیامت [نیز] خاص آنان می‌باشد.» این‌گونه آیات خود را برای گروهی که می‌دانند به روشنی بیان می‌کنیم.

***

محدودیت‌هایی برای غرق نشدن در این دنیا گذاشته‌اند. برای این که عمر انسان تنها و تنها به درک لذت‌های دنیا صرف نشود. برای این که انسان را علم خواندن داده‌اند و حیف است که او فقط یک صفحه از هستی را بخواند. اصل این است که انسان به آن اسوه حسنه نزدیک شود که خدایش فرمود:

 قُلْ إِنَّ صلاتى وَ نُسکِى وَ محْیَاى وَ مَمَاتى للَّهِ رَب الْعَلَمِینَ‏ (سوره انعام، آیه ۱۶۲)

بگو: «در حقیقت، نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من، براى خدا، پروردگار جهانیان است.

 

و به او که دنیایش را برای زندگی خدایی‌اش استفاده می‌کند یادآوری می‌کند:

 

وَلا تَنس نَصِیبَک مِنَ الدُّنْیَا ( سوره قصص، آیه ۷۷)

 

و سهم خود را از دنیا فراموش نکن

۸۵/۰۹/۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
م. و.

نظرات  (۷)

کودکی معصومترین دوران زندگیه. به نظر من از معصومیت و علایق معصومانه باید درس گرفت. کودکی سرشار از نوآوری و کنجکاوی و آموختنه. یکسری چیز تکراری هم درس هست. یکسری تمایلات تکراری هم درش هست. به نظر من قرار هردوی اینها رو تجربه کنیم.
۱۰ آذر ۸۵ ، ۰۹:۱۰ مامان امیر مهدی
باید اول راجع به حرفات خوب فکر کنم اخه زندگی همش تکرار همه کارات تکراربند حتی ما  انتظار داریم که اتفاقاتی که برای ما افتاده وراهی که مارفتیم رو بچه مون هم برهشاید سهم من با پسرم و یا با پدر و مادرم از این دنیا متفاوت باشه نمی دونم باید فکر کنم....
۱۱ آذر ۸۵ ، ۰۶:۴۰ آدم معمولی
ناچارم بگویم:۱. لطفا اینقدر عرصه را بر این ایکس کوچک تنگ نکن، خواهشا. هم  او را رها کن تا کمی راحت و بدون انسان کامل شدن یک انسان شاداب و زنده باشد و هم خوانندگانت را.۲. کتاب خوانی باسوادی نیست که حالا هر دو باسواد باشید و یا من باسواد باشم. ما هر روز نسبت به خیلی چیزها بی‌سوادیم و البته دلیلی هم ندارد برای همه‌اشان با سواد بشویم.۳. آیا خودت می‌دانی این توصیه‌ات یعنی چه؟ یعنی ایکس از تکرار پایان‌های خوش خوشدل نمی‌شود؟ مگر شما چقدر بی‌نهایت هستید که می‌خواهید هر ثانیه را بی‌تکرار تجربه کنید؟ این چه توقع بی‌نهایتی است که هم خودت و هم مخاطبانت را با آن خفه می‌کنی؟ تکرار اسباب تثبیت هویت آدم است. چطور روزی چند ده بار بلکه چند صد بار باید ذکر گفت و حتی فقط یک عبارت را میلیون‌ها بار بدون تغییر در زندگی تکرار کرد و آنوقت نباید یک داستان را معصومانه دو بار و یا ده بار خواند؟ آقای ایکس شما به تکرار به مادرتان ابراز محبت نمی‌کنید؟۴. گاهی گمان می‌کنم که ظاهر برخی اندیشه‌ها آنقدر برای ایکس چشمگیر است که به بایسته‌های آن اندیشه و پیامد‌هایش نمی‌اندیشد.
۱۱ آذر ۸۵ ، ۰۶:۴۹ آدم معمولی
۵. آیا بیراه است اگر چنین احساس کنیم که وجود ایکس کوچک باعث شد است که لحن شما بزرگانه باشد؟۶. چه عجب بعد از سالیان در این وبلاگ نعمات و زیور و بهره وری از دنیا نیز به رسمیت شناخته شد. خود ایکس آمار بگیرد همه‌ی ما قبول داریم: بگو در این دو سالی که از تولد مبارک این وبلاگ عزیز می‌گذرد چند در صد از نوشته‌هایت به اعراض از دنیاست و چند درصدش به اقبال و بهره‌بردن از آن به شیوه‌ی آنچه که در این نوشته آوردی است.«این همه گفتم چون ایکس را دوست دارم.»
ممنون جناب آدم معمولی، ما هم ارادت داریم خدمتتون! در مورد ایکس کوچک عرض شود که فقط لحنم نیست که نسبت به ایشون بزرگانه است. انصافا ارائه‌ی خدماتم هم بزرگانه است. اگه شک دارین می‌تونین از خودش بپرسین. بعلاوه این که خودش همه چیز رو از ایکس یاد گرفته (حتی همین لحن بزرگانه‌ رو!) و بی‌کم کاست هم به خودم تحویل میده:)) //من در مورد اعراض از دنیا چیزی نوشته بوده‌ام؟ منظورتون چی بود؟ همین دوتا یادداشت قبل ننوشتم از اسب خیلی خوشم میاد؟ اگه یه مدلی شده اینجا که به نظرتون میاد ضد دنیاست!!! گمونم واسه اینه که دوست ندارم از نداشته‌هام بنویسم. اتفاقا از دنیای شما یه گوشه‌ی کوچیکش به شدت مورد علاقه من بود که............ . بی‌نهایت نیستم، متناهی‌ام آن هم از نوع زود تمام شدنی. خوشی‌های ماندگار را دوست دارم؛ آن خوشی‌هایی را که بعد از تمام شدنش یک حس خوب و چیزی بیشتر از «آه، تمام شد» برایم بماند.این نوعش را اگر تکرار شود اتفاقا بیشتر دوست دارم. با بقیه‌اش هم ضدیت ندارم اما آرزویم داشتن ناپایدارها نیست!
۱۴ آذر ۸۵ ، ۰۵:۰۷ آدم معمولی
«خوشی‌های ماندگار را دوست دارم؛ آن خوشی‌هایی را که بعد از تمام شدنش یک حس خوب و چیزی بیشتر از «آه، تمام شد» برایم بماند.این نوعش را اگر تکرار شود اتفاقا بیشتر دوست دارم. با بقیه‌اش هم ضدیت ندارم اما آرزویم داشتن ناپایدارها نیست!»عادت کرده‌ای با قشنگی افکار حال کنی. حتی اگر بستنی هم بخوری و بگویی «آه، تمام شد» همان «آه» نیز بخشی از آن خوشی است که هیچ وقت تمام نمی‌شود. اسب سواری هم همینطور. این نداشتن و داشتن است که خوشی می‌آورد و نه داشتن پایدار. شما چقدر از این که صبح تا شب اکسیژن داری در حال خوشی کردنی؟!آنچه ماندگار است نگاه خوش به زندگی داشتن است٬ خوشی نیست.
آن چیزی که من خوشی می‌دانم شرطش ماندگاری است. به گمانم خیلی فرق دارد تعاریف‌مان از لذت، خوشی و .... آنقدر متفاوت است که جای بحث نمی‌ماند. بگذریم...........

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی