سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

اثبات امیدواری

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۸۵، ۰۹:۳۱ ب.ظ

۱.آمادگی مقدماتی

۱.۱. تئوری

از تهران چانه‌زنی را شروع کردیم. نظر مدیر کاروانمان این بود که همه‌مان از کوه می‌ریزیم پایین و هرکداممان یک جایمان می‌شکند یا ترک برمی‌دارد. ما هم سوابق کوه رفتنمان را رو می‌کردیم و آخر کار پیشنهاد دادیم که همان تهران با مسوولیت خودمان یک تپه‌ای را فتح کنیم که ثابت شود می‌‌توانیم. خلاصه اینکه راضی نشدند ولی موافقت کردند که رفتن به غار حرا هم در برنامه‌مان باشد.

۲.۱. عملی

موقع بستن ساکم ناظران محترم از زیادی تعداد کفش و دمپایی‌هایی که هر کدام را به بهانه‌ای در ساک می‌چپاندم خنده‌شان گرفته بود.

: تو در تابستان عربستان اینها را می‌خواهی بپوشی؟

X [با حالت ]: مخصوص حرا رفتن است.

۲. برخورد با واقعیت

ده نفری می‌شدیم که جامانده بودیم. به دلایل مختلف: یکی خواب مانده بود، یکی زودتر از بقیه بیدار شده بود و رفته بود مسجد‌الحرام،... . آقای دکتر -که خودشان از مسوولین بودند- هم به یکی از همین دلایل در هتل مانده بودند. معمولا آدمها وقتی به هر دلیلی در اقلیت قرار بگیرند احساس خاص بودن می‌کنند و بلافاصله نیاز به تشکیل همایش، جلسه یا چیزی از این دست در آنها ظهور می‌کند. ما هم تشکیل جلسه دادیم!ایکس-که نگاه الیوری‌اش اغلب کارساز است- صبر کرد تا دکتر رسما از او بپرسد«مشکل چیست؟ دلیل این ناراحتی فقط حرا نرفتن است؟» و او در جواب بگوید«مشکل خاصی نیست. به گمانم ناراحتی مشهودی هم وجود ندارد. داشتم فکر می‌کردم که من از تهران مخصوص کوه رفتن کفش آورده بودم. مسخره است، نه؟» به فکر فرو رفتند و بعد از مکثی کوتاه جواب دادند:«اصلا مسخره نیست. کفشهایتان را بردارید که برویم» و ما که هیچ کداممان عربی بلد نبودیم با یک راننده‌ای که زبانی غیر از عربی نمی‌دانست به توافق رسیدیم و بالاخره توانستیم آن غار کوچک را که زمانی خلوتگاه آن بزرگِ برگزیده بوده از نزدیک ببینیم. 

***

آدم بزرگها می‌گویند اسمش عمل خالص است. به اسمش کار ندارم. هر کار کوچکی که فقط برای رسیدن به رضایت او انجام شود. وقتی همه درها بسته شود، می‌توان مثل همان یک جفت کفش مطرحشان کرد. بسیار لازم و خوشبختانه گاهی حتی کافی است که آدمیزاد به خودش زحمت بدهد(دست کم به اندازه کشیدن بارِ یک جفت کفش!) و ثابت کند به رسیدن امیدوار بوده است.

۸۵/۰۱/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
م. و.

نظرات  (۶)

سلام عزیز!خوبی؟ من پست رو پاک نکردم. مطمئنم تا ۵شنبه وجود داشت!!! تو این دو روز هم من به مدیریت وارد نشده ام. فکر کنم دشمن پیدا کرده ام. به گانم مربوط به ۲۱ ام بود نه؟ هفته پیش یه روز دو تا پست داشتم. همینقدر یادمه. ناراحت شدم. این پستت حسرتی رو توی دلم زنده کرد. ما رو حرا نبردن. گفتند خطرناکه و مسوولیت داره خودمون هم نتونستیم بریم. حیف.
از گم شدن پستم ناراحت شدم. دعا کن بفهمم چی شده و واسه چیزای دیگه هم دعا کن که سخت محتاجیم
باز سلام. هم من بی دقتم هم شما. توی پست مشکلات است. ۱۹ فروردین. حالا نظر می دی؟ منتظرم.
سلام به xعزیز.بقیه کفش و دمپا یی هات چی؟عاقبت به خیر شدند؟
بد جوری یاد سفرم افتادم!!! شب جمعه نفری ۱۰ ریال دادیم یه اتوبوس شدیم و رفتیم. من که نفهمیدم ولی بعضیا گفتن هنوز نور حضورش پیداست! دعای کمیل و من که روی تخته سنگ افقی دم غار دراز کشیده بودم و پر از خالی بودم. نمیدونم چرا اینا رو اینجا میگم!من با دمپابی های احرامم رفتم حرا وب دجوری پام داغون شد و برگشتنه که واسه نماز صبح رسیدیم دیگه دمپاییم داشت ناله میکرد....
ما نماز رو بالای کوه خوندیم(اینو نوشتم که بیشتر پز داده باشم). در آنجا من لو رفتم که شرق و غرب و شمال و جنوب رو تشخیص نمیدم. هرچند فقط خودم قبله نما داشتم و قبله خیلی هم بهمون نزدیک بود ولی...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی