خبر خوب
کار خاصی نمیکنم. نمیتوانم بخواهم و این از نظر خودم اوج نتوانستن است. دلم یک جای خلوت پر از تنهایی میخواهد که بدانم بیرونش همه آنهایی که دوستشان دارم، از جهات خاصی که برایم مهم است، خوبند. موضوع فقدان حس نوشتن و این حرفها نیست. بدبختانه یا خوشبختانه هیچ وقت حس نوشتن نداشتهام. به جای آن یک علاقه افراطی به سکوت کتبی و شفاهی داشتهام، تقریبا همیشه. با وجود این، هم حرف زدهام و هم دست و پا شکسته چیزهایی نوشتهام و اغلب تنها حسی که داشتهام پرداختن سهمی از رابطه دوستانهام با دوستان ارزشمندم بوده است. برای کسی که ارتباطات تلفنی و ایمیلیاش به صفر میل میکند-که مبادا احوالش را بپرسند و او در جواب دادن به احوالپرسیها زیادهروی کند یا غفلتا چیزی بنویسد یا بگوید که باعث پشیمانیاش شود- وبلاگ نوشتن یک راهکار حفظ ارتباط(!) است. حالا میخواهم یک مدتی بروم پی بیکاری خودم و طبق معمول اجازه نمیگیرم.
شاد باشید و سربلند