سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

آقای فضلی

چهارشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۸۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ

۱۳۷۸/۱۱/۱۳، تاریخی که روی سنگ قبر آقای فضلی، دبیر ریاضیات جدید دوم دبیرستانم، حک شده است. دوباره این خاطره‌ها را ورق زده‌ام و بار چهارم است که لای صفحات قرآنم دنبال آن برگه امتحانی می‌گردم. همان که وقتی بقیه برگه‌های امتحانیم را دور انداختم ، نگاهش داشتم، به خاطر دو خطی که مهربانانه و معلمانه بالای آن برایم نوشته بود، تشویق و تشکری دلنشین. هر چه می‌گردم پیدایش نمی‌کنم... 

وقتی اولین بار معرفی‌نامه سازمان را روی میز دفتر مدرسه گذاشتیم، فرمودند که«متاسفانه ما نمی‌توانیم اسم ایشان را در رشته ریاضی بنویسیم. نمرات(!) ریاضی‌اش بد است و کلاس ریاضی ما هم پر شده». من دیگر نه علاقه‌ای به ماندن در آنجا داشتم و نه اصراری بر این کار. به والدین گرامی گفتم«برویم یک مدرسه دیگر» نظر آنها این بود که رئیس مرکز را هم ببینیم. آقای فضلی-خدا رحمتش کند- آن روز رئیس مرکز بود. همان پرونده‌ای که همکارانش دیده بودند را دید. لبخند زد. گفت«ما هم بهتر از ایشان اینجا نداریم.» می‌دانستم اغراق می‌کند ولی چه خوب فهمید که گاهی برای کم کردن ضرر ناشی از بعضی حرفها لازم است اندکی اغراق شود. امروز نظرم این است که به ظرایفی از روانشناسی آگاه بود و انسانیتش باعث می‌شد اغلب برخوردها و عکس‌العملهایش بغایت آرامش بخش باشد. تنها کسی بود که در آن مدرسه غریب از او شنیدم«از شما انتظار دارم» و تنها کسی بود که در آنجا از او انتظار داشتم.آنروز انتظار او از من دانش‌آموز خوب بودن بود و انتظار من از او بی خطا بودن. امروز شاید انتظارش یک فاتحه باشد و انتظار من از او قبول همین مختصر.

۸۴/۱۱/۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
م. و.

نظرات  (۴)

خیلی دلنشین و خیلی لطیف .
خدا رحمتشون کنه. بی خود نیست که میگن این نام نیک است که می ماند. البته از ایشون کلا خاطره زیاد هست نه؟
ای کاش آدم بتونه اینطوری زندگی کنه و همینطور سرافراز بمیره ...
یادآوری این خاطره خیلی به جا بود.ممنون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی