داستان عشق
۱: عاشقانهترین داستان قرآن که در آیه ۲۳ سوره مبارکه یوسف به اوج خودش میرسد:
و آن[بانو] که وی در خانهاش بود خواست از او کام گیرد، و درها را [پیاپی] چفت کرد و گفت: «بیا که از آن توام!» [یوسف] گفت: «پناه بر خدا، او آقای من است. به من جای نیکو داده است. قطعا ستمکاران رستگار نمیشوند.»
...
۲: تو را به خدا آن «ترین» آخر «عاشقانه» را حذف کن. حالم بد شد.
۱: تو دستت برسد قرآن را هم سانسور میکنی. به گمانم این یکی با اعتقادات خودت هم ناسازگار است.
۲: نه، عزیزم! من از این که داستان اقدام به خیانت از طرف زلیخا را عاشقانهترین تشخیص میدهی، حس بدی دارم. در تمام آنچه از درون اتاق به تصویر میکشد هم چیزی برای سانسور کردن نمیبینم: زلیخایی که به اعتبار ِ همسر ِ عزیز بودنش در مورد یوسف گفت «و لیکوناً مِن الصّغِرین»۱ ولی خداوند یوسفِ غلام را عزیز میخواست و قدرتمندتر از زلیخا بود، پیراهن ِ از پشت پاره شده یوسف و تصویر زیبای تقوایش که انصافا ستودنی است. اصلا تمام مشکلم این است که اگر عاشقانهترین بود، میبایست یک گوشهء بیان نشدنی داشته باشد. منظورم چیزی نیست که زلیخا برای حفظ آبرو سعی کند آن را بپوشاند. چیزی که اگر بیان شود در فهم غیر نباشد.
۱: تو رسما به «عشق» حساسیت نشان میدهی. متاسفم. واقعا برایت متاسفم. حال زلیخا همان بخشی است که در فهم غیر نیست.
۲: من فقط به «ترین» حساسیت نشان دادم! حال زلیخا هم همان است که حافظ گفته بود
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
حسن یوسف را هم ظاهرا تمام زنهای مصری تشخیص داده بودند. یعنی که فهمش عام بود.
۱: بگذریم.
۲: نخیر؛ برای آن که بدانی نسبت به «عشق» حساسیت ندارم یکی از داستانهایی که به تشخیص من عاشقانهتر است را بخوانیم. داستان قرار موسی با خدایش در طور و اوجهایش
اول، آنجا که موسی زودتر میرود و دلیل تعجیلش را بیان میکند:«عَجِلتُ اِلیکَ ربِّ لِتَرضی»۲
دوم، آنجا که خداوند بر قرار سی شبه، ده شب اضافه می کند:«و أتممنها بعشر»۳.(خداوند موسی را که میخواست خدایش را راضی کند، با اضافه کردن بر مدت آن وعده، راضی میکند.)
در توصیف این شبها اکتفا میکند به اینکه این شبها قسم خوردنی شدهاند:«و لیالٍ عَشْر»۴. بیشتر از این در فهم غیر نیست چون حقیقتا عاشقانه است داستان ناگفتهء ده شب اول ذیحجه.
ـــــــــــــــــــــــ
۱.یوسف :۳۲ ۲.طه :۸۴ ۳.اعراف:۱۴۲ ۴.فجر:۲