سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

بر من حیف کرده‌اند

چهارشنبه, ۷ دی ۱۳۸۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ

جناب سعدی- علیه الرّحمه- گلستانش را خیلی وقت پیش نوشته بوده‌ است.کوتاهی از خودم بوده که حکایتهای آموزنده آن را نخوانده بودم. مخصوصا این یکی:

یکی در مسجد سنجار به تطوع بانگ گفتی؛ به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی و صاحب مسجد امیری بود عادل نیک سیرت، نمی‌خواستش که دل‌آزرده گردد. گفت:«ای جوانمرد، این مسجد را مؤذنانند قدیم، هر یکی را پنج دینار مرتب داشته‌ام، تو را ده دینار می‌دهم تا جایی دیگر روی.» بر این قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی در گذری پیش امیر باز آمد. گفت: «ای خداوند، بر من حیف کردی که به ده دینار از آن بقعه به‌درکردی که اینجا که رفته‌ام بیست دینارم همی‌دهند تا جای دیگر روم و قبول نمی‌کنم!» امیر از خنده بیخود گشت و گفت:«زنهار تا نستانی که به پنجاه راضی گردند!»

من اگر از حقوق خودم آگاهی داشتم این همه سال به صورت مجانی سکوت نمی‌کردم. می‌رفتم یک آدم عادل نیک سیرت پیدا می‌کردم که ارزش سکوت مرا بداند و آن وقت یحتمل از هر یک ساعت سکوتم بیشتر از یک اجرای کنسرت استاد شجریان کسب درآمد می‌کردم. در نیک سیرت بودن دوستانم شک ندارم اما این عدم آگاهی خودم و آنها از حقوق بنده باعث شده که بر من حیف کنند

۸۴/۱۰/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
م. و.

نظرات  (۴)

خیلی جالب می نوبسی برای همین مشتری شدم
سلام! یه کم نفهمیدم!
اختیار دارید جناب X کم لطفی می فرمایید.
سلام.یکم سعدی خوندن سخته.ولی جالب بود .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی