نوشیدنی
فکر میکند که خیلی دلش به حال ایکس میسوزد. فکر میکنم که دلش خیلی وقت است که مرده است، چطور میتواند بسوزد؟
***
از فوقالعاده بودن چایی که یک فنجانش دست من است، میگوید. گویا خیلی فرق دارد با چای کیسهای ولی من متوجه نمیشوم. چون تقریبا در تمام مواردی که ایکس بیچاره مطلقا بینظر است، یکی از بندگان خدا باید نظرش را جویا شود، آن عزیز ما هم در آن جمع صاحبنظر تر از من پیدا نکرد. چای، چای است دیگر! یک فنجان چای سرد و کهنه و ... را در خانه ما البته فقط من به عنوان چای قبول دارم. جوشیده و نجوشیده و دم کشیده و دم نکشیدهاش هم برایم چندان تفاوتی ندارد. حالا او انتظار دارد نسبت به اینکه این چای را فلان مدل چیدهاند احساس خاصی داشته باشم. هرقدر هم که میزبان محترم از این چای تعریف کند و دانشمندان ژاپنی خواص درمانیاش را کشف کنند، باز هم برای من یک فنجان چای، یک نوشیدنی بیحرارت است که البته اگر خیلی داغ باشد فقط فضای دهان آدم را میسوزاند. شاید اگر هوا سرد باشد، گرمای آن باعث گرم شدن آدمیزاد بشود. چای فوقش واسطه گرمای شعله آتشی که روی آن بوده و کسی که آن را مینوشد، است. چای گرم نمیکند.
***
وقتی کسی وجود ندارد که دلش برایم بسوزد، خودم به حال خودم دلسوزی میکنم. دلم به حال خودم میسوزد چون ممکن است از تشنگی بمیرم.
شرابی بیخمارم بخش یارب که با وی هیچ درد سر نباشد