سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

طبق شواهد موجود...

يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۸۴، ۰۸:۵۷ ب.ظ

با ۰۴۸ وارد سلف دانشگاه شدم. غذایش را خورد بدون اینکه به ران مرغ نیمه خام داخل بشقابش لب بزند. گفتم «اشکالی داره این رو ببرم برای گربه لاغر حیاط خونمون؟!» گفت «بگو از طرف منه!» یک کیسه پلاستیکی پیدا کردیم و ران مرغ را در آن پیچیدیم و من به دقت آن را در کیفم جاسازی کردم. مشکل این بود که به هیچ بهانه‌ای نمی‌توانستم در کیفم را باز کنم. مامان خانوم یک کارهایی می‌کنند که بوی مرغ از بین برود. هیچ کدام از آن کارها را با این مرغی که رانش در کیف من بود، انجام نداده بودند. بعد از آن تقریبا همیشه کیسه‌ای مخصوص برای حمل مرغ خوشبو (از نظر گربه‌ها، نه آدمها) همراهم بود. بقیه دوستانم هم با علاقه در این امر خیر مشارکت می‌کردند.

دیدم مسوول سلف دست تنهاست. من هم که طبق معمول، غذای دانشگاه را نمی‌خوردم (توضیح: حضورم در سلف به این علت بود که موقع ناهار تقریبا تمام دوستانم آن جا بودند) رفتم که علاوه بر کسب آخرین اخبار کارمندی (نیازی به سوال کردن نبود!)، یک ذره کمکش کنم. شروع کرد به بیان تاریخچه دانشگاه و با دلسوزی از دانشجوهای قبل از انقلاب گفت که سیر بودند و نصف غذایشان در ظرف می‌ماند و امروزی‌ها که خیلی گرسنه‌اند و تا آخر غذایشان ر ا می‌خورند. جلوی خنده‌ام را به زور گرفته بودم. بیاناتش را عینا برای ۰۴۸ نقل کردم. گفت «فقط خدا می‌دونه تو چه بلاهایی سر آدم می‌آری! حتما اون روزهایی که جنابعالی مرغهای باقیمانده میز ما رو می‌بردی برای گربه‌ات، پیش خودش گفته این بدبخت ها اونقدر گرسنه بودن که استخوانهای مرغ رو هم خوردن » از آنجایی که در این شرایط هر کسی به آبروی خودش فکر می‌کند، من بیشتر نگران بودم که فهمیده باشد کیف من بوی مرغ می‌دهد و با خودش گفته باشد بعضی از این بیچاره‌ها خانوادگی گرسنه‌اند و نصف غذا را برای خانواده‌شان(!) می‌برند 

پانوشت:

۱. ایکس اگر مسوول سلف دانشگاه بود ممکن بود از شواهد موجود نتیجه بگیرد که قبل از انقلاب دانشجوها گربه مستحق نمی‌شناختند یا به آن اهمیت نمی‌دادند.

۲. یک نفر اخیرا تشخیصی بامزه درمورد به قول خودش «اشکال بزرگ» ایکس داده بود که باعث شد به یاد تشخیص گرسنگی توسط مسوول سلف دانشگاهمان بیفتم.

۸۴/۰۸/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
م. و.

نظرات  (۳)

نمی دونم چرا ما آدمای امروزی اینقدر بدخوراکیم!
خیلی خوشحال شدیم از اینکه باز آپدیت فرمودید. کلی سخت گذشت! آفرین آدم خیر!
بر عکس خیلیها "خاطره" غذاهای آن سلف برایم خیلی شیرین است.منو یاد صحبت های عشقولانه می اندازد.با یه دوست عزیز خوش صحبت!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی