سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

سود بیشتر

چهارشنبه, ۴ آبان ۱۳۸۴، ۰۴:۲۳ ق.ظ

آن روز دخترشان یک محصل دوم دبیرستانی بود. مهندس مثل همیشه آرام نشسته بود. می دانستم که آدم باهوشی است. در مورد شغلش زیاد نمی‌دانم اما همان اندک را هم به گمانم نباید بنویسم. تقریبا سالی شش ماه بابت ابتکارات و ایده‌های جدیدش مرخصی تشویقی می‌گرفت. در مجموع آدم پیچیده‌ای بود. خانم دکتر از جراحی قلب همسرش گفت و این که همکارانش پیشنهاد داده بودند موقع به هوش آمدنش برود هر چه می‌خواهد از او بپرسد. گفت که جوابشان داده علاقه‌ای به دانستن نگفتنی‌های او ندارد. من به وسوسه انگیز بودن این پیشنهاد فکر می‌کردم، مخصوصا درمورد کسی مثل مهندس که شاید این از تنها شیوه‌های کشفش بود. خدا رحمتش کند. تقریبا یک سال بعد قلبش برای همیشه از کار افتاد. خانم دکتر از ایتالیا برگشت اما این بار  بر سر جنازه عزیزترین بیمارش. هنوز هم عاشقانه از او حرف می‌زند. بارها از خودم پرسیده‌ام که چه کسی بیشتر سود کرد: او که همه رازهایش را با خودش برد یا او که دوست داشتنش را با یک کنجکاوی بی‌فایده مخدوش نکرد؟ حالا دخترشان دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران است. امیدوارم مثل مادرش بشود.

۸۴/۰۸/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
م. و.

نظرات  (۳)

۰۴ آبان ۸۴ ، ۰۱:۵۴ یه مرد امیدوار
به نظر من او که دوست داشتنش را با یه کنجکاوی ساده خراش نداد... موفق باشین و امیدوار و آرام
نفهمیدم!سخت بود این دفعه البته کمی نفهمیدم.دعا یادت نره ها!
از راز داری مهندس مرحوم چیزی نمی دانم ولی دعای آخرت بسیار لطیف بود . کاش چنین ظرفیتی نصیب بسیاری بشود .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی