DEAF
سه شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۸۴، ۱۰:۳۵ ب.ظ
یک کرور حرف مفت شنیده بودم که تحمل بخشی از آن هم برای خیلی ها غیر ممکن بود. منظورشان را می فهمیدم و برای اولین بار از ته دلم آرزوی نفهم بودن می کردم. حال خودم را نمی فهمیدم. پیاده رو خلوت بود. جلویم را نگاه نمی کردم. میله هم که چشم نداشت. تصادفمان دور از انتظار نبود. قبلا از این موانع در این پیاده رو نداشتیم. سرم را بالا آوردم. تابلوی مخصوص محل عبور ناشنوایان بود، جلوی درب ورودی مدرسه بچه های استثنائی. ظاهرا دعای نفهم شدنم هنوز اثر نکرده بود. می بایست یادم بیاید که شنوایی نعمتی است که بچه های آن مدرسه آرزویش را دارند. چهار پنجم از عمرم چیزهایی با مضمون کلی «به به! چه ایکس خوبی» شنیده ام و بهتر است به جای شکایت از شنیده های این اواخر، سعی کنم اندکی قضای شکر آن نعمت فراموش شده را بجا آورم.
۸۴/۰۴/۲۸