سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

امید کودکانه

يكشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۸۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ

۱. پینوکیو یک عروسک چوبی بود که خیلی زرنگ نبود و تند تند گول می خورد. عروسکی که فرشته مهربان مواظبش بود. دروغ گفتن برایش آنقدر مشکل ساز بود که می ترسید حتی دروغهای خیلی کوچک بگوید.

۲. یک شب پینوکیو به شهربازی رفت و آنقدر آنجا ماند و بازی کرد که تبدیل به الاغ شد، همان طور که صاحب بدجنس شهربازی می خواست. اولش فقط گوشهایش دراز شده بود و می توانست با یک کلاه این مساله را از دوستش پنهان کند ولی مدت زیادی طول نکشید که پینوکیو کاملا شبیه یک الاغ شد. تفاوتش شاید این بود که هیچ الاغ واقعی از الاغ بودنش ناراحت نیست ولی پینوکیو خیلی از وضعیت جدیدش خجالت می کشید.

۳. یکی از روزهایی که خرپینوکیو را صاحبش از کنار دره عبور می داد، پینوکیو به دره سقوط کرد و حتی زخمی هم شد. این سقوط باعث شد پینوکیو در آب بیفتد و دوباره عروسک چوبی شود (شاید این کار فرشته مهربان بود)

۴. فرشته مهربان بالاخره پینوکیو را تبدیل به یک انسان کرد.

دیروز یک مقایسه تطبیقی می کردم بین X و پینوکیو، دنیا و شهربازی که پینوکیو به آن رفت، شیطان و صاحب بدجنس شهربازی،... و خلاصه با خودم فکر می کردم که الآن در انتهای مرحله دوم هستم و هنوز هم امیدی برای آدم شدنم هست(احساس سقوط همیشه هم وحشتناک نیست). بالاخره خدای X از فرشته مهربان خیلی خیلی مهربان تر است!

۸۴/۰۴/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
م. و.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی