خطبه ۲۰۲ نهج البلاغه
درود بر تو ای فرستاده خدا از من و دخترت که در کنارت آرمیده و زودتر -از دیگران- به تو رسیده. ای فرستاده خدا! مرگ دختر گرامی ات عنان شکیبایی از کفم گسلانده و توان خویشتنداری ام نمانده. اما برای من که سختی جدایی تو را دیده و سنگینی مصیبتت را کشیده ام جای تعزیت است -نه هنگام تسلیت-. تو را بالین ساختم در آنجا که شکاف قبر تو بود و جان گرامی ات میان سینه و گردنم از تن مفارقت نمود. «همه ما از خداییم و به خدا بازمی گردیم.»
امانت بازگردید و گروگان به صاحبش رسید. کار همیشگی ام اندوه است و تیمارخواری و شبهایم شب زنده داری. تا آنکه خدا خانه ای را که تو در آن به سر می بری برایم گزیند -و این غم که در دل دارم فرونشیند-. زودا دخترت تو را خبر دهد که چسان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. از او بپرس چنانکه شاید و خبر گیر از آنچه باید، که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته. درود بر شما، درود آنکه بدرود گوید نه که رنجیده است و راه دوری جوید. اگر بازگردم نه از خسته جانی است و اگر بمانم نه از بدگمانی است -بلکه امیدوارم- بدانچه خدا شکیبایان را وعده داده -و پاداشی که برای آنان نهاده-.
ترجمه دکتر شهیدی