سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

م. و.
۲۷ مهر ۸۴ ، ۰۲:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

یادش بخیر! یک زمانی همین چند کلمه آخر آیه ۶۰ سوره زمر برایم کافی بود:

ألیسَ فِی جَهَنّمَ مَثْویً لِلمُتِکَبِّرین

بعدها هوس خواندن چهل حدیث امام را کردم. یک مرضی دارم که هر کتابی دستم بیاید اول یک قسمتی از وسط کتاب را به طور اتفاقی می خوانم. نمی دانم شانس بود یا بد شانسی که از الحدیث الرابع شروع کردم. مربوط به «کبر» است. نتیجه این شد که نتوانستم ادامه بدهم. شاید چون خیلی به ایکس مربوط بود. البته فکر می کنم بعد از خواندنش چندان ایکس متکبری به حساب نمی آمدم.

حالا هیچ کدام از این ها مثل قبل اثر ندارند.

آشناهایی که این یادداشت را می خوانند، احتمالا با خودشان می گویند «متکبر بودن اقلا به یک بهانه نیاز دارد. ایکس چه دارد که بابت آن دچار کبر شود؟!» همه مشکل همین است. مدتهاست از خودم جدی نپرسیده ام« مگر که هستم؟». شاید به قول دوست خوبم، این یک نظر خود انگارانه باشد اما گمان می کنم هر کس یک مدت طولانی* این سوال را از خودش نپرسد، دچار کبر می شود.

* برای بعضی یک سال مدت طولانی است و برای بعضی یک ساعت.به استعداد(!) فرد هم بستگی دارد.

م. و.
۲۶ مهر ۸۴ ، ۲۳:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی

می گویند امام قلب عالم هستی است، شاهد و ناظر بر همه چیز است، نیاز به خبر ندارد،

چراغ امت است و بر غفلت امت خویش نگران.

وای بر من که مرا همواره نگریستی و دست به دعا برداشتی:

” پروردگارا! شیعیان ما از ما هستند.

خداوندا! اینان گاهی تقصیر می کنند و گاهی خطا.

ما را صاحب خود می دانند، ما نیز آنان را با تمامی گناهانشان قبول کرده و خطاهای آنان را تحمل می کنیم،

چرا که برگشت آنان به سوی ماست و آنها از ما هستند و به جهت این اتکا چنان است که

انگار ما صاحب گناه هستیم...

خداوندا! گناهانی را که آنها به خاطر اتکاء بر حب و طمع در ولایت ما و به امید شفاعت ما کرده اند بیامرز.

خداوندا! آبروی آنان را در میان دشمنان به خاطر گناهانی که کرده اند مریز!

پروردگارا! اگر اعمال آنان ناچیز و سبک است، به خاطر ما بر وزن اعمالشان بیفزای و درجات آنها را به محبت ما بالا ببر.“ (۱)

۱-ملحقات کتاب انیس العابدین، علامه مجلسی

م. و.
۲۵ مهر ۸۴ ، ۲۳:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

-آخرین بار شش سال پیش کوه رفتم. آنقدر بی حال شده ام که حتی فکر بالا رفتن هم از سرم افتاده است. یکبار البته به اندازه جوانی ام هوایی شدم: آن وقتی که دکتر بهرامی پیشنهاد داد دو تایی با هم برویم. حسابمان استاد و دانشجویی بود اما پیش از آن هم شانس همسفر بودن با ایشان را پیدا کرده بودم. از بهترین هاست. آن روز به یک دلیل ابلهانه گفتم«نه! مزاحمتان نمی شوم» فکر کردم چون دکتر کوهنورد است و قله فلان را با تیم کوهنوردی دانشگاه فتح کرده و یک کوهنورد حرفه ای مدالی است، نباید دست و پا گیرش شوم. من حداکثر کوهپیمایی می توانستم بکنم، نه کوهنوردی. کاش رفته بودم.

-از این پایین خسته شده ام. به بالا رفتن احتیاج دارم. این آرزوی بزرگی است. مسلما در گور تنگ من جا نمی شود. نمی توانم آن را با خودم به گور ببرم.کاش کسی کمکم کند.کمکی به اندازه دادن یک توبه. این زمین گیر بودنم وحشتناک طولانی شده است.

م. و.
۲۴ مهر ۸۴ ، ۲۳:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

صبح یکی از روزهای تابستان سال هفتاد و دو بود. آلبوم های قدیمی خانه را ورق می زدم. رسیدم به یک عکس سیاه و سفید دسته جمعی مربوط به دوران دبیرستان آقای پدر. به زحمت آقای پدر جوان را شناسایی کردم. نمی دانم چرا خواستم بدانم او کیست. یکی بود از آن ده ها پسر جوان که وقتی من عکس را می دیدم، همه بالای چهل سال داشتند. از آقای پدر پرسیدم که او را می شناسد یا نه. دقیق که شد بعد از گفتن اسم و فامیل دوستش  ادامه داد «  مدیریتش خوب بود. از عموت شنیدم که فرمانده نیروی انتظامی یه جایی شده» و بعد از چند ثانیه با خنده اضافه کرد «راستی ساقدوش من بود»

ساعت دو بعدازظهر از گوینده خبر رادیو شنیدم که تیمسار سرتیپ ... فرمانده نیروی انتظامی ناحیه [؟] در سانحه رانندگی ... .

وقتی از اصفهان به تهران آمدیم، با فاصله چند قبر از مزار پدربزرگم که بسیار دوستش داشتم، قبر نسبتا مجللی(!) دیدم که رویش نام همان دوست آقای پدر را نوشته بودند. عکس قاب کرده اش هم بالای قبرش بود.

چند روز پیش رفته بودم امامزاده و طبق معمول تمام این سالها، کنار قبر او متوقف شدم. بعد از خواندن فاتحه خواندم اللّهم ادخل علی اهل القبور السرور و چشم دوختم به عکس بالای قبرش که حالا کمی رنگ پریده شده است.

دلم می خواهد بدانم آیا کسی وجود دارد که حداقل دوازده سال بعد از رفتن ایکس برایش دعا کند و از ته ته دلش بخواهد که او مسرور باشد؟

م. و.
۲۴ مهر ۸۴ ، ۰۳:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

ترجمه استاد فولادوند از آیه های ۱۱۴ و ۱۱۵ سوره مائده:

عیسی پسر مریم گفت:«بارالها، پروردگارا، از آسمان خوانی بر ما فرو فرست تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانه ای از جانب تو. و ما را روزی ده که تو بهترین روزی دهندگانی»

خدا فرمود:«من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، و[لی] هرکس از شما پس از آن انکار ورزد وی را [چنان] عذابی کنم که هیچ یک از جهانیان را [آن چنان] عذاب نکرده باشم»

اینکه کسی از حواریون عیسی(ع) باشد و به دعای پیامبر خدا برایش مائده آسمانی نازل شود عالی است به شرط این که مثل یهودا نباشد. او وضع بهتری می داشت اگر یکی از مخالفان ساده مسیح بود به جای اینکه از حواریون باشد و بدترین غذای زمینی را به جای مائده آسمانی می خورد. آن کسی که نعمت خاص دارد همیشه خوشبخت نیست. ناشکری نعمتهای خاص عذاب ویژه در پی دارد.

م. و.
۲۲ مهر ۸۴ ، ۲۳:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

اتفاقی چشمم به آن افتاد. دستورالعملی است که حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی به آیت الله کمپانی داده بوده اند و آیت الله حسن زاده آملی آن را از علامه طباطبایی گرفته بوده و از رویش -به قول خودشان- استنساخ کرده اند. اسمها برایم آشناست. دست کم آنقدری که بدانم آدمهای معتبری هستند! یک بخش آن تحت عنوان تقلیل حیوانیت را گذرا نگاه می کنم. از خودم بدم می آید. بدم می آید چون حتی به طور  جدی هوس امتحان کردنش را هم نکردم. بدم می آید چون اگر یکی از آن آدمهایی که اسمشان را ردیف کردم به من گفته بود اگر این کار را بکنم احتمالا یک ماکسیما گیرم می آید یا نمره فلان امتحان را کامل می گیرم، با توجه به اعتمادم به یک یک این چهار نفر، بلافاصله دست به کار می شدم. بدم می آید چون...

آن قسمتی که مربوط به خوردن است را عینا برای دوست جون هایم می نویسم(با توجه به اینکه در ماه رمضان انجامش آسانتر به نظر می رسد ). اگر موفق شدید به آن عمل کنید و دلتان خواست بقیه اش را هم بخوانید کافی است به ایکس جان ایمیل بزنید تا از رویش برایتان بنویسد! مسلما کشف این نکته که تقلیل حیوانیت برای حداقل یکی از دوستانم ایجاد انگیزه می کند، خوشحال کننده است. آنقدرها هم بخیل نیستم.

***

اولا روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد حتی تنقّل ما بین الغذائین۱ نکند. ثانیا هر وقت غذا می خورد باید مثلا یک ساعت بعد از گرسنگی بخورد و آنقدر بخورد که تمام سیر نشود. این در کمّ غذا و اما کیفیتش باید غیر از آداب معروفه، گوشت زیاد نخورد، به این معنی که شب و روز هر دو نخورد و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را یعنی هم روز و هم شب را ترک کند و یکی هم اگر بتواند لِلتّکَیُّف۲ نخورد و لا محاله۳ آجیل۴ خور نباشد و اگر احیانا وقتی نفسش زیاد مطالبه آجیل کرد استخاره کند و اگر بتواند روزه های سه روز هر ماه را ترک نکند.

---------------

۱- وعده غذای اضافی بین دو وعده      ۲-برای لذت      ۳-حتما،قطعا      ۴-وعده غذای اضافی بین دو وعده غذا

م. و.
۲۲ مهر ۸۴ ، ۰۲:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

برای سر سردبیر لوح که نه ولی برای سرنخی که به پیدا کردن سرلوحهء لوح توسط ایکس کمک کند،حاضرم یک جایزه متناسب با اصفهانی بودنم تعیین کنم!

 پیشاپیش از کسی که نشانی از سرلوحه بدهد یا علت مفقود شدنش را بگوید تشکر         می کنم.

م. و.
۲۱ مهر ۸۴ ، ۰۳:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

-توی مترو روبروی من نشسته بودند و یکیشان که احساس متمدن بودنش فوران کرده بود با دهان باز آدامس می جوید. تنهای تنها هم که باشم حاضر نیستم جلوی آینه خودم را در چنین وضعیتی ببینم. دانشجو بودند (منظورم از دانشجو همان معنای عامش، یعنی کسی که به دانشگاه مانشگاه می رود، است.)  و نظر می دادند که وقتی از شصت نفر فقط ده دوازده نفر روزه هستند، بهتر است آن ده دوازده نفر را بفرستند یک جایی و راحت غذا بخورند. آنها در اکثریتند و حقشان ضایع می شود که با سختی در یک جای تنگ ناهار میل کنند. اصرار هم داشتند که به دیگران بفهمانند این علاقه به روزه خواریشان به دلیل معده درد و بیماری و...نیست (البته به نظر من شعورشان کمی درد می کرد ولی متوجه نبودند.)

- چند سال قبل از انقلاب، آمریکا بوده اند. تعریف می کردند که دوستان مسیحی آمریکاییشان از آنها پرسیده بودند «چرا غذا نمی خورید؟» و بعد از اینکه فهمیده بودند آنها به دستور دینشان باید روزه باشند، جلوی آنها چیزی نمی خوردند.

م. و.
۲۱ مهر ۸۴ ، ۰۳:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

انقلاب صغیر خانه ما را چند سال پیش ایکس شخصا آغاز کرد با این شعار«من به جای صبحانه ناهار نمی خورم!»(این یعنی سحری ام به فرم صبحانه ام است) به گمانم دو هفته طول کشید که غیر از مامان خانوم جون، همه به ایکس ملحق شدند. بعد از چند روز که جبهه مامان خانوم تک نفره شد، ایشان رضایت دادند که اینقدر خود را درگیر مسائل شکمی ما نفرمایند آن هم در ماهی که قرار است شکم ها ادب شوند. خلاصه اینکه بعد از انقلاب صغیر تا رمضان گذشته سحر صبحانه می خوردیم و افطار شام و کسی ضعف نکرد و هیچکس دچار سوء هاضمه نشد. امسال هم اگر بر خلاف چند سال گذشته به زور ناهار می خورم به جای صبحانه تنها دلیلش این است که بتوانم مامان خانوم را مجبور کنم سحر چیزی بخورند که تا افطار دچار ضعف نشوند. مثل همیشه خودشان مخالفند اما فکر می کنم با توجه به شرایط جسمی ایشان این کار لازم است. اگر تنها باشم به شعاری که داده ام پایبندم!

م. و.
۲۰ مهر ۸۴ ، ۰۲:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر