لطف خاص
درست نمی دانم بار چندم است که داستان خضر و موسی(ع) را می خوانم .قبل از آن که ادامه بدهم برای یادآوری ترجمه استاد فولادوند از چند آیه ای که مورد نظرم است را می نویسم:
پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند. [بنده ما] اورا کشت. [موسی به او] گفت: «آیا شخص بی گناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی؟ واقعا کار ناپسندی مرتکب شدی» (آیه های ۷۴ و ۷۵ سوره کهف)
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسیدیم [مبادا] آن دو را به طغیان و کفر بکشد. پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد (آیه های ۷۹ و ۸۰ سوره کهف )
موضوع این است که من تا به حال به پدر و مادر آن نوجوان فکر نکرده بودم. خضر بنده برگزیده خداوند است و حتما خاطر آن پدر و مادر خیلی عزیز بوده که خداوند بزرگی مثل او را مامور کرده است که به طور خاص جلوی کشیده شدن آنها را به کفر و طغیان بگیرد. بعلاوه بعید است که آنها بیشتر از موسی سر از کار خدا در آورده باشند! به این فکر می کردم که اگر چنین لطف خاصی شامل حال یک مؤمن شود ممکن است پیش خودش فکر کند که بدبختی به طور ویژه به او روی آورده است. مسلما داغ جوان دیدن بسیار سخت است.