سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

سلام، پدر!

سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۸۴، ۱۰:۵۸ ب.ظ

مثل امشبی بود. ساعت یازده صبح دوازدهم مرداد بلیط داشتم به مقصد جده. از جده با اتوبوس رفتیم مدینه. چقدر خاطره اش سبز است. یک هفته خوب. روز آخر به یک چیزی فکر کردم که... . فکر نمی کردم قضیه جدی باشد اما در آخرین صبح مدینه ام نماز صبحم قضا شد. زیاد نزدیک بودم. خطا در محوطه جریمه پنالتی دارد. بد جوری حالم گرفته بود. ساعت آخر بود. رفتیم برای خداحافظی. یک گوشه خلوت مسجدالنبی ایستادم. خجالت می کشیدم چیزی بگویم. حتی یک هفته هم نتوانسته بودم آبروداری کنم، آن هم جلوی چشمشان. یکی از قرآن های مسجد را برداشتم. گفتم باز می کنم. آیه دوم از سمت راست هر چه بود از رویش می خوانم. حرف من که نیست! پس به زبان آوردنش خجالت ندارد. باز کردم و خواندم. آیه ۹۷ سوره یوسف بود.

گفتند: «ای پدر، برای گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بوده ایم»

سبک شده بودم. سالها گذشته ولی هنوز یادم نرفته آن رابطه پدر فرزندی را که در موردش شنیده بودم، اما آن روز احساسش کردم.

۸۴/۰۵/۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
م. و.

نظرات  (۴)

قشنگ بود دوست من.ممنون که آدرس وبلاگت را به من دادی.برای اینکه بدانی خودم هستم یا نه نشون به اون نشون که گفتی سلام را بی توضیح می‌رسانی.قلم خوبی داری.اینرا بدون تعارف گفتم و امیدوارم از اینکه تعریفت را کرده ام دلخور نشویموفق و مؤید باشیمشتاق دیدارت هستم
یادش همیشه سبز باشد. پنالتی و حتی کارت زرد و قرمز هم خوب است ولی اگر آسیب دیده باشی و برای همیشه از بازی بیرون انداخته باشند آن وقت ... ولی بعضی ها را خدا همچنان کاپیتان نگه میدارد و از مربی گری هم چیزی کم نمی گذارد. ولی خوب باز هم خوب است دوستی داشته باشی که هنوز در بازی است.
سلام.وبلاگ خوبی داری موفق باشی. دوست داشتی بما هم سری بزن و نظرتو بنویس.
کاش آمرزش مرا هم می خواستی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی