سرود مجلس جمشید

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندها

دلخوشی

جمعه, ۷ مرداد ۱۳۸۴، ۱۱:۲۱ ب.ظ

می خواهم با این ها یک یادداشت کوتاه بنویسم: آیت الله بهاءالدینی، صیاد، بوسیدن (۲ بار)، عیادت(۶ بار)،  دو مرد تنها و اشک.

می خواهم از روی داستان زیبایی که او نوشته، بنویسم اما کوچک بودنم اجازه نمی دهد. دلم خوش است که این داستان را خوانده ام. دلم خوش است که چند قطره از اشکهای بی نمک این داستان مال من است.

۸۴/۰۵/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
م. و.

نظرات  (۳)

اقا همه گفته اند که اسراف چیز خوبی نیست بخصوص اگر اسراف در استفاده از خرده شیشه صورت گرفته باشد. آخر آقا جان چرا رفرنس حرف‌هایتان را نمی‌دهید و مردم را سر کار می‌گذارید؟ این همه گشتم تا بالاخره یک حرف های نصف نیمه ای پیدا کردم و از اخر هم نه عیادتی و نه .... کمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک!!!! تازه آن یکی هم که کامنت گذاشتی به همان کد خودتان عمل کرده. آقا پس ورد بهشت  را به دیگران هم بدهید تا لاگ آن شوند و سابسکرایب بشند! .... اوه اوه اوه چقدره داغ کردم ها! ما منتظر داستان آن هم بصورت آنلاین هستیم. امضا: یک عالمه آدم.
یک جاهایی تا خود را کوچک نبینی نمی توانی بزرگ شوی!
خودش بسیار عزیز و از مریدان آیت الله بهاءالدینی بود. گفت من آقا را قسمی دادم که می دانستم به آن حساس اند و پرسیدم شما حضرت را ملاقات کرده اید یا نه. به شرط آنکه در زمان حیاتشان نقل نشود گفتند فلانی ایشان شش بار بر سر همین بستر به عیادتم آمدند( آقای بهاءالدینی سالهای آخر عمر شریفش بیمار و زمین گیر بود.) نمی دانم نوشتنش چقدر کمکت کرد./ نیازی به پسورد نیست عزیز. از آنجاییکه اسم ایکس آخر لیست است اگر او بهشت برود، دیگرانی که می خواهند ثبت نام بکنند قبلا وارد شده اند./ چشم. سعی می کنم بنویسم ای یک عالمه آدم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی